Thursday, June 29, 2006

من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمی لرزی


























من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمی لرزید
نیمه شب اون غنچه ی نوزاد از نگاه مرگ نمی ترسید
من اگه خدا بودم مادرهای دجله ی خونین نمی مردند
از فرات سرخ آلوده ، نو عروسها ماهی مرده نمی خوردند
من اگه خدا بودم دخترهای اورشلیم و غزه و صیدا
جای حکم تیر و نارنجک ،ترانه می نوشتند روی دیوارها
هر کسی جای خدا بود ،شاهد این روزگار و این زمین زار
دسته کم معجزه ای می کرد برای بچه های بی کس و بیمار

اگه کفره کلام من ، یکی حرفی بگه بهتر
وگرنه بازی واژه نمی بازم من کافر
صدای زنگ بی رحمی سر هر کوچه و برزن
به گریه میرسه از درد دل سنگ و دل آهن

اگه دیوار کجی ها رفته بالا تا ثریا
دست معمار خدا بود خشت اول من و ما
چه عیبی داشت اگه فردا جهان بهتر از این می شد
خدا میرفت و یک مادر پرستار زمین می شد

اگه کفره کلام من ، یکی حرفی بگه بهتر
وگرنه بازی واژه نمی بازم من کافر
صدای زنگ بی رحمی سر هر کوچه و برزن
به گریه میرسه از درد دل سنگ و دل آهن

من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمی لرزید !!!!!!!!!

بشنوید

چرا از ایران آمدید بیرون؟ چرا تصمیم گرفتید ایران بمانید؟


خودم اول از همه جواب میدم. برنامه خاصی برای زندگیم نداشتم. خانواده اصرار کردند.هنوز فارغ التحصیل نشده هم پذیرشم دستم بود پاشدم امدم. الان فکر میکنم بهتر بود اگر چند سالی ایران کار کرده بودم. بیشتر شناخت داشتم و تصمیم را بیشتر خودم گرفته بودم. تا همین الان دلبسته اینجا نشده ام اما از برگشتن هم میترسم. میترسم پشیمان شوم. شمایی که با دلی آرام و قلبی مطمئن زدید بیرون دلایلتان چه بود؟ شمایی که با دل آرام مانده اید دلایلتان چیست؟
ادامه مطلب را در افکار بخوانید

Tuesday, June 27, 2006

مردم جهان عاشق مسوولان ما هستن

مردم جهان عاشق مسوولان ما هستند

یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد که احمدی نژاد چهره محبوب جهان عرب است. طی دیداری که دیروز میان آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد و رئیس جمهور سنگال برگزار شد، آیت الله خامنه ای اعلام کرد که رئیس جمهور ایران در اجلاس آینده سران آفریقا شرکت می کند. هنوز معلوم نیست ایران از چه راهی می خواهد جزو آفریقا و اتحادیه آفریقا شود. از طرف دیگر آیت الله شاهرودی رئیس قوه قضائیه اعلام کرد که «مردم جهان عاشق مسوولان ما هستند.» احمدی نژاد هم برای اینکه نشان بدهد چرا مسلمانان و اعراب او را دوست دارند و چرا مردم جهان( همه شان و نه حتی اکثرشان!) عاشقش هستند، در دیدار با جرج پاپاندرئو، رئیس سازمان سوسیالیست بین المللی گفت: « آزادیخواهی، جمهوریخواهی و دموکرات بودن پوششی برای سلطه بر ملتهاست.»

نتیجه گیری اخلاقی: دقت کرده اید، هیچ کس نمی گوید مردم ایران رئیس جمهور ایران را دوست دارند، آنها می گویند اعراب و مردم جهان رئیس جمهور ایران را دوست دارند.

چرا مردم جهان عاشق مسوولان ایران هستند؟

اتفاقات 24 ساعت گذشته که نشان می دهد چرا مردم دنیای عرب و جهان عاشق ایران هستند، به شرح زیر اعلام می شود:
- سازمان آب تهران اعلام کرد که در روزهای آینده آب تهران در شرایط بحرانی قرار خواهد گرفت و در تمام مدتی که مردم تهران آب ندارند، اعراب همچنان عاشق مسوولان ایران هستند.

- در هفته گذشته برق خوزستان در شرایط گرمای 53 درجه به مدت ده ساعت قطع شد، در تمام این ده ساعت مردم جهان دیوانه وار عاشق مسوولان ایرانی بودند.

- با افزایش میزان گرانی کالاها، احمدی نژاد اعلام کرد که گرانی ساخته و پرداخته رسانه هاست و یکی از نمایندگان اصولگرای طرفدار رئیس جمهور در مجلس اعلام کرد که از اظهارات رئیس جمهور در مورد گرانی ها متعجب و متاثر شدم... و در تمام مدتی که این نماینده مجلس متعجب و متاثر بود، مردم جهان عاشق مسوولان ایران بودن
د.
- ابراهیم رضوانی، مدیرکل امور اجتماعی استانداری تهران اعلام کرد که طی سال گذشته، یعنی اولین سال حکومت احمدی نژاد، 19 درصد ازدواجها در استان تهران منجر به طلاق شد و رکورد طلاق طی 20 سال گذشته با 85 مورد در روز شکسته شد. نکته مهم این است که احمدی نژاد که محبوبیت خاصی در میان اعراب دارد، در جریان انتخابات اعلام کرده بود که برای کسانی که می خواهند ازدواج کنند از بانک جهانی یا امام رضا وام می گیرد.

- طی هفته گذشته بیست نفر در یک تصادف جاده بیرجند به نهبنادان کشته شدند. این جاده همان جاده ای است که در سال گذشته سه بار در آن تصادفات خونین انجام گرفته و شخص رئیس جمهور که محبوبیت خاصی میان اعراب دارد، دستور داد که چهار وزارتخانه برای جلوگیری از تصادف در همین جاده اقدام کنند.

به نظر شما رئیس جمهور و مسوولان کشوری که این همه اتفاقات جالب در هر روزش می افتد نباید عاشقانه دوست داشت؟

Ebrahim Nabavi

Friday, June 23, 2006

همین کوه برام بمون مامانم






یه چیزی بگم ؟ امروز مامان خوشگلم به این دنیا اومده :) خیلی خوبه نه ؟ تمام بچه ها و هم اتاقیام میدونن ! دارم به گوگوش گوش میدم ... عطر حرفای قشنگت ، قد یک صحرا شقایق
تو همون شرمه که از اون , سرخه گونه های عاشق ... ب
مثل دیروز یادمه و بازها با خودم تکراار میکنم ، شاید هر روز ، که مامانم این شعرو واسم تو اون پیکان آلبالویی میخونه
قشنگه این احساس
دوست دارم همیشه تا آخر عمرم داشته باشم این احساسو
یا
تو اون کوه بلندی که سرتا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش می دی به حرفام

به خدا راس میگم ، انگار مامانم ایجا نشسته کنارم ؛ مادرجون داره موهامو میجوره ، آقابابا داره راجع به سیبل جان با حیا حرف میزنه و بابام داره حساب میکنه کسی دزدی نکرده باشه و واسه همینه که من نمیکنم ؛ ما خوبیم ، دوست دارم بابا به خاطر اینکه پول و به شرافت نفروختی و به شما افتخار میکنم ؛ همیشه همیشه همیشه همیشه همیشه همیشه همیشه همیشه ...
چرا همه چی زود میگذره ؟ من الان دارم احساس میکنم که آقابابا مرده ! باور نمیکنین نه ؟ منم باور نمیکردم
دستای مادرجونو لای موهام با بوی غذاشو امروز دوباره احساس کردم
خیلی قشنگ بود , رفتن به روزایی که برام مث رویاس
من دیگه اون روزا رو نمیبینم ! ولی خوشحالم که دیدم ! بابام و که زحمت میکشه ؛ مامانمو که به مادر و پدرش خدمت میکنه ؛ مادر جونامو که لورل و هاردی صدا میزدم و آقا بابام که رازامو بهش میگفتم یا از بابای بابام که همش پول میخواستم ؛ با داییم که نگو , آقا خیلی دوست دارم . با هم دعوا کردیم ؛ 1 سال حرف نزدیم! ولی الان بهترین دوستمه ! خاطره هامونو عشقه ؛ شمال رفتنا ! مشروب خوردنا ، من از مرتمی ممنونم دایی چون من و به تو رسوند ، چون مهسا و تینا منو یادشونه ! چون کیمی قول داده منو یادش نره ،به خدا دوست دارم دایی جونم , با تمام وجودم میخوام بریم شمال و بترسیم از تصادف ! تو ات پارکه مشروب رو بزنیم ! یا از ترس باباب گرم گرم عرق بخوریم ,دوست دارم
فیروز و چی میگی ؟ یه دوست ؛ یه رفیق
من به لطف این آدما الان اگه بمیرم هیچ آرزویی ندارم
مامانم اینا همش به لطف بودنه شماس
اینا همش به خاطر اینه که تو وجود نازنینتو صرف ما کردی
واسه اینکه سالها به پای ما نشستی
متاسفم که نه من بلکه هیشکی نمیتونه ازت تشکر کنه (حتی خدا ) ولی من میخوام که سالم بمونی
روزی که مادرجون مرد من صبح باهاظ حرف زدم ! سالم بود، بزام آزروی موفقیت کرد ! از خودت مواظبت کن
خواهش میکنم
جالبه ! جالبه ! که من صدای آقابابا و مادرجون تو ذهنمه ! همشیه یادشئنم و دوسشون دارم. چرا ؟
چون

تو اون کوه بلندی که سرتا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش می دی به حرفام


به چشم من
به چشم من تو اون کوهی
پر غروری بی نیازی با شکوهی
طعم بارون بوی دریا رنگ کوهی
تو همون اوج غریب قله هایی
تو دلت فریاده اما بی صدایی


تو مثل قله های مه گرفته
منم اون ابر دلتنگ زمستون
دلم می خواد بذارم سر رو شونت
ببارم نم نم دلگیر بارون


تو اون کوه بلندی که سر تا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش می دی به حرفام

من عاشقتم مامانم , بابام، سارام
سالم بمونین ، خواهش میکنم
تولدت مبارک
امیدوارم تا من زندم شماهام باشین . من دلم خیلی واستون تنگ شده . دارم واسه باز اول گریه میکنم چون احساستون میکنم
نمیدونین چی میگم
ایجا بهشته ولی بدون مامان ؛ بابا, سارا؛ دایی و اون خنده های قشنگ مهسا و تینا و کیمیا ، قصه های ابولفضل و فیروز و حتی داوود و حمید و علی و ... جهنمم نیست ! باور میکنید ؟
دوستون دارم
تو اون کوه بلندی
همین کوه برام بمون


آمریکا در قواره تهدید و حمله به ایران نیست

امروز روز تولد مامانیمه و نمیخواستم از اینا بذارم که روزمون خراب شه ! ولی آخه بازم جک گفتن! خوبه , بذار بخندیم

آمریکا در قواره تهدید و حمله به ایران نیست

مامان خوبم
تولدت مبارک
امروز امتحان دارم ؛ بعدش راجع به تو مینویسم

Saturday, June 17, 2006

Laziness


The problem of the webloge is one who has a webloge usually doesn't bother him/her self to write his/her life's history down! I used to do that, but as long as I start to update my blog daily for my mom and dad, it is so hard for me to keep going in writing the activities.





آخی بچم

بچه ها متشکریم


همین 2 دقیقه پیش باختیم ولی من خوشحالم , نه بخاطر اینکه باختیم بلکه بخاطر اینکه درست باختیم
بچه ها متشکریم

Friday, June 16, 2006

نمیدونم چی بنویسم ! خیلی عجیبه
امیدوارم ایران فقط خوب بازی کنه, نتیجش واقعا واسم مهم نیست.

Tuesday, June 13, 2006

چه باید گفت

حتما مقاله جناب بهنود را بخوانید

مردن برای اصول ساده و زندگی بر اساس اصول سخت است

جادی سانسور شده، برای همین من کل نوشتشو میذارم اینجا

مردن برای اصول ساده و زندگی بر اساس اصول سخت است


دوست عزیزم که علاقمندی های استشهادی هم دارد از من خواسته است چیزی درباره استشهادی ها بنویسم. احتمالا محمد مسیح معتقد است با اینکار یک بحث به وجود می آید ولی به نظر من اینطور نیست چون بحث و گفتمان، نیازمند یک فضای برابر و عاری از قدرت است. اگر قرار باشد یک طرف بحث به خاطر نظراتش به زندان برود، شکنجه شود، از کار اخراج شود و در مقابل طرف دیگر به خاطر نظراتش سهمیه دانشگاه بگیرد، سربازی نرود، شغل بگیرد و تشویق شود، نمی توان از گفتمان یا حتی گفتگو صحبت کرد.

اگر کسی علاقمند به شنیدن نظرات مختلف است باید اول فضای مناسب آن را ایجاد کند. یک فرد نمی تواند هم در سرکوب و بستن فضای ارتباطی عقاید فعال باشد و هم ادعا کند که منتظر شنیدن نظرات جدید است. حتی یک فرد نمی تواند در مقابل سرکوب عقاید مختلف ساکت باشد و در عین حال مدعی علاقمندی به شنیدن نظرات دیگران باشد.

محمد مسیح توضیح داده بود که چرا استشهادی است. من خلاصه می گویم چرا نیستم. من استشهادی نیستم چون هدف ام شهید شدن نیست. شهید شدن خیلی خیلی کار ساده ای است. کافی است اعتقاد داشته باشید به اینکه باید شهید شوید، بعد یک بمب به خودتان ببندید و بروید بایستید در صف داوطلبان ثبت نام در نیروهای پلیس عراق، یا کافی است سوار اتوبوس کارمندان یهودی بشوید و ضامن را بکشید. اگر هیچ ابتکاری نداشته باشید، می توانید با یک کامیون پر از مواد منفجره خودتان را بکوبید به یک مدرسه دشمن! اگر هم خیلی خیلی باهوش باشید و برنامه ریزی کنید و پول داشته باشید می توانید یک هواپیمای پر از انسان بدزدید و آن را بکوبید به یک مرکز اقتصادی دشمن که پر از انسان است. کاری از این ساده تر در دنیا سراغ دارید ؟ خودتان را می کشید و یکراست می روید پیش حوری های بهشتی و خدا هم شما را خیلی دوست دارد و به درک که دنیا هنوز بدبخت و پر از رنج و گرسنگی است.

من استشهادی نیستم. البته منظورم از استشهادی یک طالب واقعی شهادت است: کسی مثل زرقاوی، کسی مثل بمب گذار انتحاری سنی عراق، کسی مثل بمب گذار انتحاری فلسطینی و … و بحث به هیچ وجه درباره دختران زیتون و پسرهای چی چی ای نیست که به خاطر رفتن به دانشگاه و در دست گرفتن اسلحه و زور گفتن به دیگران و داشتن شغل و شرکت در جشن و قهرمان شدن در تلویزیون و … اسم خودشان را استشهادی می گذارند. من مطمئنا یک نفر سودجو که از تهدید دیگران و استفاده از رانت لذت ببرد نیستم اما هدف این نوشته این است که بگویم چرا یک شهادت طلب واقعی هم نیستم.

من استشهادی نیستم ! چون می بینم که دنیا و مردمش به کار مفید من نیاز دارند نه به قهرمانی های من. من می دانم که در همین لحظه بیش از یک میلیارد انسان گرسنه هستند و امکان رفع این گرسنگی را ندارند. من می بینم که در کشورم مردم به خاطر عقایدشان شکنجه می شوند. من می بینم که کشورهای فقیر زیر فشار بدهی کشورهای ثروت مند له شده اند. من می بینم که آمریکا فقط با استثمار مهاجران غیرقانونی هر روز دارای یک آسمانخراش جدید می شود ولی وقتی این مهاجر بیمار می شود حق معالجه در این آسمانخراش ها را ندارد. من می بینم که مردم میانمار طرفدار رهبر دموکراتشان آنگ سان سوچی هستند ولی او تحت بازداشت حاکمان نظامی است. من می بینم پلیس در ایران به تجمع زنانی که معتقد هستند حقوق شان باید با مردها برابر باشد با باتوم حمله می کند و آن ها را کتک می زند. من می بینم که دانشجویان چین برای دموکراسی در میدان تیانانمن جمع می شوند و دولت آن ها را با تانک سرکوب می کند. من می بینم که در فلسطین خانه مردم بر روی سرشان خراب می شود، من می بینم که در اسراییل بمبی در یک رستوران منفجر می شود و مردم را می کشد، من می بینم که بهایی ها در ایران از دانشگاه رفتن محروم هستند، من می بینم که در سومالی شورشیان اهالی یک روستا را سر می برند، من می بینم که کودک برزیلی فکر می کنید قهرمان شدن در فوتبال مهمتر از تحصیلات است و من می بینم که در حالی که جهان دارد به سمت دیجیتالی شدن پیش می رود، بیش از یک میلیارد نفر به تلفن هم دسترسی ندارند. من استشهادی نیستم چون کشته شدن خودم و کشتن دو سه نفر دیگر و رفتن سراغ حوری های بهشتی را فرار از این کارهای سخت می دانم.

من استشهادی نیستم چون عمیقا اعتقاد دارم که دنیا می تواند از این بهتر باشد و من باید به جای فرار به سوی افتخار و بهشت، در این مورد کار مفیدی انجام دهم. من اعتقاد دارم مردم می توانند گرسنه نباشند، خانه ها می توانند خراب نشوند و انسان ها می توانند شکنجه نشوند. من دیده ام که آزادی ابراز عقیده جهان را بهتر کرده است پس برایش تلاش می کنم. من توانسته ام با شرکت در برنامه Make poverty history بخشی از بدهی کشورهای فقیر را ملغی کنم. من توانسته ام با نامه نوشتن به شرکت کاترپیلار روند فروش بولدوزر به اسراییل را کند کنم. من توانسته ام با تبلیغ برای آزادی بیان آنقدر مفید باشم که چهارمین کشور سانسور کننده جهان سایتم را تحمل نکند و آن را برای اندیشه سانسور خطرناک بداند. من توانسته ام با حمایت و تبلیغ به نفع کارگران ساختمانی مهاجر آمرکایی، برای آنان راه مهاجرت قانونی را هموار کنم. من توانسته ام علیه قتل عام مردم چین در تیانانمن بنویسم و از چین خواننده داشته باشم.

در همه این کارها، من قهرمانی نبوده ام که از جانم گذشته باشم و مردم من را با انگشت به دیگران نشان بدهند. من یک آدم معمولی بوده ام که با حوصله و علاقه و در کنار میلیون ها میلیون انسان دیگر تلاش کرده ام. نه کسی از من تشکر کرده، نه کسی به من سهمیه دانشگاه داده. من برای این کارها از شغلم اخراج شده ام و با خنده شغل دیگری پیدا کرده ام. سایت من سانسور شده است و در جای دیگری نوشته ام. کسی من را به جشن قهرمانی نیروهای مخلص خدا دعوت نکرده. هیچ کس هم به من نگفته که معصومین و مقدسین از کارهای من خوشحال هستند. قرار ملاقاتی هم با ده ها حوری در قصرهای آنچنانی برایم هماهنگ نشده که بعد از یک لحظه قهرمانی به سراغشان بروم. من عادی زندگی کرده ام و این جرات می خواهد. من قهرمان نیستم ولی دنیا را بهتر کرده ام. این را با لبخند به قهرمان هایی می گویم که با کشتن دیگران، موجب ادامه جنگ ها هستند.

من استشهادی نیستم چون شهید شدن برایم هدف نیست. من می خواهم دنیا را بهتر و به دیگران کمک کنم. اگر لازم بود عادی زندگی می کنم و اگر لازم بود ایران می مانم. اگر لازم بود می روم آفریقا و اگر هم لازم بود شهید می شوم. من «شهادت طلب» نیستم بله «بهتر طلب» هستم. شهادت حتی اگر لازم باشد راه است نه هدف.

جادی

پ.ن. خواسته بودی درباره راه حل مساله فلسطین هم بنویسم. من یک برنامه نویس و جامعه شناس ایرانی هستم و صلاحیت ندارم درباره راه حل مساله فلسطین اظهار نظر کنم. فلسطینی ها می توانند در این باره تصمیم بگیرند و اگر کمک خواستند من در خدمتم ولی به هیچ وجه به خودم را در سطحی نمی بینم که مثلا بگویم کسی حق دارد از اینجا بلند شود برود چند نفر فلسطینی را منفجر کند تا آن ها را نجات دهد. من در کار ساختن دنیا هستم نه خراب کردنش. اگر هم نسخه ای بپیچم، نسخه ای برای مشکلات افراد جامعه خودم است که آن را می شناسم، در غیر اینصورت احساس می کنم از آن فرار کرده ام.

پ.ن.۲. همین الان دیدم که وبلاگ های پرستو دوکوهکی، انجمن هستیا اندیش و زنستان هم فیلتر شده اند. اگر هنوز برای شما فیلتر نشده کافی است دو سه روز صبر کنید ! در این وضعیت شدیدا احساس بی غیرتی و بی شرافتی می کنم که بلند شوم بروم خودم و چند نفر دیگر را منفجر کنم و احساس کنم قهرمان مبارزه هستم. من می مانم، می نویسم و حرف می زنم ! اگر مخالف سانسور و کشتن و شکنجه هستم، راهم نباید سانسور و کشتن شکنجه باشد. راه من قهرمانی و رانت دولتی و بهشت و حوری ندارد. راه من سخت است و عادی ولی خوشحالم که حتی اگر روزی احساس کنم اشتباه کرده ام، مطمئن خواهم بود که کسی را آزار نکرده ام، کسی را نکشته ام و به هیچ قدرت پرست فاسدی کمک نکرده ام.

افتخار و پیروزی



ابراهیم نبوی

اگرچه قرار نیست همیشه از هرچیزی نتیجه سیاسی بگیریم، این کار را می کنیم، چون انجام دادن این کار در ایران بسیار ساده و راحت است. به همین دلیل در حاشیه مسابقه فوتبال ایران و مکزیک که تیم ایران در آن با نتیجه سه بر یک شکست خورد، نتایج زیر به دست می آید:

یک: ما ایرانیان احتیاج به افتخار داریم، معمولا برای افتخار کردن یا باید دانشمندان بزرگی داشته باشیم، یا باید سیاستمداران مهمی داشته باشیم، یا جایزه نوبل بگیریم، یا تاریخی پر از افتخار داشته باشیم، یا سینمای ما در جهان افتخار کسب کند، یا جزو زیباترین موجودات باشیم، یا جزء قوی ترین ملت ها باشیم، یا جزو ثروتمندترین ملت ها باشیم و بالاخره یکی از اینها باشد تا افتخار کنیم. دانشمندان جدید ما که از دست حکومت فرار می کنند و به افتخارات کشورهای دیگر تبدیل می شوند، سیاستمداران مان اگر قابل افتخار باشند یا زندانی می شوند یا کشته می شوند یا بدنام می شوند یا تبعید می شوند و یا فلج می شوند، برنده جایزه نوبل مان هم فعلا فقط حق حرف زدن درباره جرج بوش را دارد و خودش متهم است. تاریخ پر افتخارمان هم هفته ای یک بار به عنوان تاریخ ظلم و سگ پرستی و گاوپرستی و آتش پرستی و چیزهای دیگر به زباله دانی تاریخ پرتاب می شود، سینمای ما هم که قبلا در دنیا افتخار کسب می کرد فعلا ممنوع الافتخار شده و کارگردانان ما برای کسب افتخار هفته ای شش بار باید بدبختی بکشند و حقارت تحمل کنند یا به فرانسه و تاجیکستان و افغانستان و عراق بروند، زیباترین مردم مان هم که ممنوع التصویر هستند و ملکه زیبایی کشورهای دیگر می شوند، قوی ترین آدمهای کشورمان هم که برای باقی ماندن در صحنه ورزش، تبدیل به قاب تابلوی تصویر مقامات مملکت می شوند، ثروتمندترین های کشورمان هم که از 3000 سال قبل تا حالا معلوم است که دزدند، اگرهم دزد نباشند منفور هستند. در نتیجه می ماند یک تیم فوتبال و یک ملت نیازمند به افتخار. طبیعی است که وقتی سی نفر موقع عملیات پشت در جمع می شوند و از یک سال قبل منتظرند که داماد عزیز افتخار کسب کند، و کلی توپ و ترقه در می کنند، داماد لر عزیز دست پاچه می شود و به جای اینکه گل بزند، گل می خورد. این از افتخار.

دو: یکی از مشکلات مملکت ما و طبیعتا فوتبال ایرانی این است که کسی که گل باید بزند گل نمی زند و کسی که قرار است دفاع کند گل می زند.

از نظر ورزشی سیاسی علی دائی مثل هاشمی رفسنجانی است، وزنه مهمی است و از وقتی تاریخ به یاد دارد، هست، فقط از سرش استفاده می کند، اما از جایش تکان نمی خورد. علی دایی از سرش خوب استفاده می کند، اما برای اینکه سرش در جای مناسب باشد، باید از پایش استفاده کند تا سرش را توسط پایش حمل کند، اما چون از پایش استفاده نمی کند، باید به جای اینکه سرش به توپ بخورد، توپ سرش را پیدا کند و تصادفا اتفاقی بیفتد.

علی کریمی مثل خاتمی است، باعث افتخار ماست، کارهای بزرگی می کند، اما جلو می رود، دور می زند و درست موقعی که باید بهترین کار را بکند، خسته می شود.

مهدوی کیا از نظر سیاسی مثل محسن سازگاراست، استارت هایش عالی است، اما وقتی ماشین اش ایراد پیدا می کند این استارت ها فقط باعث خالی شدن باطری اش می شود. او به سرعت حرکت می کند، از بقیه تیم جدا می شود و چشم به هم بزنی رفته است خارج.

خداداد عزیزی هم مثل گنجی است، شش سال پیش دوسال در اوج درخشش بود، حالا بکلی حذف شده است.

میرزاپور هم مثل کروبی است، یک دفعه می بینی پرواز می کند و سخت ترین شوت ها را می گیرد، بعد یک دفعه به قول خودش می رود نیم ساعت بخوابد، مسابقه را می بازد.
نکته مهم: نقش نحوست در بازی بسیار مهم است، دروازه بانی که رئیس جمهور کشور به او گل بزند، طبیعی است که هر کسی از راه برسد به او گل می زند.
یک پیشنهاد سازنده در مورد میرزاپور: پیشنهاد می کنم در بسته پیشنهادی هسته ای ایران برای اروپا میرزاپور را هم بگذاریم، بلکه با یک چیزی عوضش کنند.

سوم: یک مشکل اساسی فوتبال و سیاست ایران این است که ما وقتی یک اشتباه می کنیم، به جای اینکه اشتباهمان را اصلاح کنیم، آن را به شکل دیگری تکرار می کنیم. برانکو اعلام کرد: «فقط میرزاپور مقصر بود» به همین دلیل قرار است علی دائی که در مسابقه با مکزیک به دلیل کم تحرک بودن پایش خواب رفته و گفته می شود که نقرس گرفته است، در بازی پرتقال حذف شود و میرزاپوردر بازی بعدی هم حضور داشته باشد که امکان این را داشته باشد که به تقصیراتش ادامه دهد. علی دائی در پاسخ به این سووال که چرا با وجود اینکه پیر شده ای اما هنوز بازی می کنی؟ گفت: «من وقتی وارد زمین می شوم احساس جوانی می کنم.» خبرنگار سووال کرد: شما وقتی جوان بودید و احساس جوانی می کردید، چکار می کردید؟ علی دائی گفت: می رفتم پارک، روی چمن ها قدم می زدم.

چهارم: ما ایرانی ها عادت داریم که همیشه مشکل را در یک جای دیگر جستجو می کنیم. «هوشنگ نصیرزاده» گفت: «کفش های بازیکنان ما مناسب نبود و زمین بازی سه روز است که آفتاب می خورد.» وی همچنین اعلام کرد چون کره زمین در آلمان گرد است و ما عادت داریم در ایران روی زمین صاف بازی کنیم، به همین دلیل شکست خوردیم. وی پیشنهاد کرد برای بازی های بعدی کارخانه نایک و آدیداس کفش های مخصوص تیم ملی ایران را طراحی کرده و کره زمین تا هفته بعد مکعب بشود.

و چند موضوع مهم: چرا ما اگر قهرمان جام بشویم پدرمان در می آید؟

1) اگر قهرمان شویم باید شادی کنیم، اگر شادی نکنیم دق می کنیم، و اگر شادی کنیم دو حالت دارد، یا ماموران کتک می زنند و شادی مان را کوفت مان می کنند، یا هیچ چیز نمی گویند و می گذارند شادی مان را بکنیم. اگر هیچ چیز نگفتند و گذاشتند شادی مان را بکنیم، دو حالت دارد، یا می خواهیم در عرض سه ساعت تمام شادی های عقب مانده این 27 سال را بکنیم که در این حالت دولت مجبور است ارتش را به خیابان بیاورد، یا اینکه مثل پسرها و دخترهای خوب یک ساعت شادمانی می کنیم و بعد توسط نیروی انتظامی بازداشت شده و یک شب تا صبح شادمانی از دماغ مان در می آید.

2) اگر قهرمان شویم اول باید پیامی را که در آن به همه ملل جهان توهین می شود تحمل کنیم، بعد باید پیام احمدی نژاد را که در آن به تمام گذشته و آینده ایران اهانت می شود تحمل کنیم، بعد باید پیام رئیس مجلس را که در آن به کلیه جناح های سیاسی انقلابی و غیرانقلابی و غیره اهانت شده است تحمل کنیم. بعد باید پیام هاشمی رفسنجانی را که در آن مشت محکمی به دهان آمریکا زده شده است تحمل کنیم. معمولا میزان تحقیری که در این پیام ها می شویم از میزان افتخاری که در اثر پیروزی به دست می آوریم، بیشتر است.

3) اگر قهرمان شویم باید سرودمان ملی مان را پخش کنند، با توجه به اینکه سه چهار تا سرود ملی داریم از قبیل « ای ایران ای مرز پرگهر...»، « سر زد از افق مهر خاوران...»، «خمینی ای امام ، خمینی ای امام»، « شد جمهوری اسلامی به پا...»، « شاهنشه ما زنده بادا...»، « یار دبستانی من» و اخیرا «آی بری باخ بری باخ»، هر کدام از سرودها که پخش شود، بخشی از ملت حال شان بد می شود و بخشی دیگر حال شان خوب می شود. از طرفی اگر قهرمان شویم باید پرچم عزیز کشورمان را هوا کنیم، الحمدالله شصت تا پرچم ملی داریم، یکی فقط سه رنگ است، یکی پرچم الله دار است، یکی شیروخورشید دارد، یکی شیروخورشید با شمشیر دارد، یکی الله دار است و بغلش دالبر دارد، یکی پلیسه است، یکی زیکزاک دارد، یکی پیلی دارد... و هر کدام از این پرچم ها را که هوا کنیم عده ای حال می کنند و عده ای ناراحت می شوند.

4) اگر حذف شویم تکلیف مان معلوم است، یا دائی مقصر است یا میرزاپور یا برانکو یا مهدوی کیا یا کریمی یا سایر بازیکنان و مربیان، اما اگر پیروز شویم عامل این پیروزی اول مقامات هستند و دعاهايشان و رئیس فدراسیون و سربازان گمنام و خوشنام و بدنام اسلام و ملت شهیدپرور و نهایتا در صورت پیروزی تنها کسی که اثر ندارد، تیم ملی است. به همین دلیل اگر حذف شویم دردش کمتر است، اگرچه حالش بیشتر است.

در همین راستا پیشنهاداتی برای پیروزی تیم ملی ایران در مقابل پرتقال و آنگولا داریم که فردا اعلام می کنیم. ضمنا دو روز پیش رفتم به کنسرت راجرواترز در هلند، گزارش تصویری کنسرت راجرواترز را در روزآنلاین خواهيد خواند.

Monday, June 12, 2006

عکسهای تجمع هفت تیر














میدونم که اینها رو فیلتر کردن؛ برای همین منم کمک میکنم که بشه دید که دیگه این تو بمیری از اون تو بمیریا نیت آقای آخوند
عکسها از و منصور نصیری کسوف

چند عکس از افتتاحیه برای بابا

مردسالاری


خدا رو شکر که از این مملکت اومدیم بیرون ! بنگرید که کجا زندگی میکنیم و به زنها در ایران چطور مینگرند . مردسالاری مطلق

http://www.youtube.com/watch?v=-yJ9XE4zDYM

مقاله آفای بهتود را هم بخوانید

My home

روی لینک کلیک کنید؛ خانه ام است
http://www.youtube.com/watch?v=mTWlsUVGIO0

Sunday, June 11, 2006

It's a miracle

Lyrics:

Saturday, June 10, 2006

یادم هست






البته یادم نمیره که آدما چجوری زندگی میکنن ! ولی من میخوام ... نمیدونم شایدم نمیخوام !!!!ن
عکسها ازنیلوفر

بخندید بر من ! خنده خوب است


حس نوشتن نیست ! مثل اینکه دارم مریض میشم؛ باید مواظب خودم باشم . بابای ما که نگران گل زدن به مکزیک و مامان مام از اون دور تایپ میکنه نکنه درددلی چیزی بشنوه
البته چیز عجیبی نیست ! فرهنگ اصیل ایرانی همینو میگه؛ تا وقتی توی ایران بودم که خبری نبود ! یه آدم بیمصرف که بابای محترو بارها گوشزد میفرمودند و مادر بزرگوارم که نگران حال ساختمان سازی در پردیس ! جالبه که کارها برای دیگران همیشه انجام شدنی است و با ما که میرسه ... بگذریم ! کاملا میتونم ببینم که چه عکس ااعملی خواهند داشت خانواده کامل ایرانی بعد از خواندن این پیغام .
گریه فایده ندایه
چند وقته گیر دادم به خانواده عزیز ایرانی چرا که عکس العملهاشون رو برعکس میبینم ؛ بجای پول درآوردن ، وام میگیرن !!! این مهمه چون همیشه همینطور بوده و من از روزی که صدا و سیما رو ول کردم ؛ شدم اون آدم بیمصرف ! چون نمیخواستم عادت کنم به وام گرفتن و همیشه نگاهم و بندازم زیذ و به این آخوندای کثافت اجازه بدم مثل گداها بهم وام بدن ! بهتون بر نخوره ؛ این زندگی کارمندیهه که دارین ؛ نه نه نه ! تفکر کارمندیه
الانم که نمیتونم پول در بیارم یکی از بزرگترین دلایلش تربیت نابجا و غلط پدر درستکار که فکر میفرمودن هر کی پول داره آدم بدیه و مهم نبود پول ... سالها و ساعتها کار برای هیچ و تنها بهانه این بود که ایشون رو با دیگران در قبر نمیگذاردند , فارغ از این واقعیت که دنیا زیباست و ارزش دیدن رو هم دارد . متاسفانه میدانم که الان میگویند " کو ربط ؟ " روزی خواهند فهمید
من تصمیم دیگری در زندگیم گرفتم که مطمئن هستم پدر و مادر گرامی همانند تمام تصمیمات بزرگت به من خواهند خندید چون خلاف تفکرشان است .
برای خودم میخواهم زندگی کنم و در 40 سالگی جشن بازنشستگی بگیرم
بخندید ! خنده خوب است

Thursday, June 08, 2006

It's cool

Wednesday, June 07, 2006

بدون شرح

نبوی


ویدئوی آقای نبوی رو در آمریکا ببینید.

همان گونه كه تو دوست مي‌داري...

مي‌دانستم دير يا زود، مي‌آيي. آهسته گوش مي‌ايستي پشت در، تا هق‌هق گريه‌ام را نشكني. اين همه ادب، كار دستت مي‌دهد، دير يا زود...
آخرين بار كه احوال مي‌پرسيدي، فراموش كردم بگويم كه چيزي قلمبه گير كرده در گلويم. چند وقتي‌ست، گمش كرده‌ام. بين راه اگر پيدايش كردي، بازش بياور، دلم تنگ بغضي ناشكسته و طولاني‌ست...
بقیه این نوشته زیبا رو در سایت لیشام بخونید.

Tuesday, June 06, 2006

متاسفم


من نمیدونم آدما چطور به خودشون اجازه میدن به نام دیگران خودخواهیشونو نشون بدن ! بله ! منظورم پدر و مادراس ایرانین . پدر مادرای ما فکر میکنن که اگه سختی بکشن ما راحت تریم ! من نمیدونم کی اینو بهشون گفته. من فکر میکنم این از خودخواهیه ، همون خودخواهی که آدمارو به وجود میاره ! نه نه نه نه ؛ ما ناراحت تریم و پریشان تر اگه همش منتظر باشیم که خبر سکته و ... شماها رو بهمون بدن ؛ پریشان تریم از اینکه وقتی ببینیمتون بجای 1 سال 10 سال پیر شده باشین ؛ این واقعیته ، این خودخواهیه شماهاست که همیشه میخواین کاریرو بکنین که شما رو خوشحال تر میکنه نه مارو
متاسفم

یه چند تا عکس از بهشت






ونکوور ها ولی فرقیم با بهشت نداره

Monday, June 05, 2006

Renewed Isolation



Renewed Isolation

Iran's national team is regarded as its best ever. After Iran failed to qualify for the 2002 World Cup, a talented young team was formed around veteran striker Ali Daei by the country's new coach, Branko Ivankovic.

POLITICS

After cautious attempts at reform in the late 1990s, hardliner Mahmoud Ahmadinejad seized the reins of government in August 2005. By threatening Israel and asserting its right to a nuclear program, the country has succeeded in further isolating itself.

Read more in DER SPIEGEL

آمریکای جنایتکار و قلم به دست فریب خورده


چقدر انسان باید شبیه حیوان باشد که این حرف را بزند ؟ من فکر نمیکنم مخی در سر استادندار محترم وجود داشته باشد ، توصیه جدی به ایشان این است که کتاب مزرعه حیوانات را مطالعه بفرمایند و شباهت های بسیاری که در حکومت داری امروز ایران شاهد آن هستیم را با آن مزرعه ببینند ! همه چیز تقصیر آمریکاست
استاندار آذربايجان شرقي:
مردم آذربايجان پاسخ توطئه گران را مي دهند
ايرنا: استاندار آذربايجان شرقي گفت: ريشه ناآرامي هاي اخير تبريز را بايد در استكبار جهاني به سركردگي آمريكاي جنايتكار جستجو كرد.محمد معمارزاده واكنش مردمي به كاريكاتور اهانت آميز ويژه نامه بيست ودوم ارديبهشت ماه «ايران جمعه» روزنامه ايران را به حق و مناسب توصيف كرد و گفت: آنان ضمن تقبيح اهانت يك قلم به دست فريب خورده هنگامي كه متوجه شدند، دشمن توطئه ديگري را طراحي كرده تا از احساسات پاك مردم سوءاستفاده كند، راه خود را از تعداد اندكي از اوباش كه درصدد تخريب اموال عمومي بودند، جدا كردند.وي افزود: مردم فهيم آذربايجان با هم مثل هميشه پاسخ دندان شكن به آمريكا و ايادي آنها را داده و خواهند داد و هرگونه
تحرك ضدانقلاب و عناصر آشوب طلب را در نطفه خنثي خواهند كرد.

Being a hero


Today I watched "The enemy at the gates" for the 4th times. I don't know why I like this movie. I like the personality of the Vasily. I like the way that his friend treat. I like the Sasha's role, and I always think after watchin this movie.
It has something ! Watch it again.

I am thinking about the Sasha's mother who thinks that Sasha is safe, Sasha will come back one day. Like many of the Iranian mom's who know their children were killed at least 10 years ago, but they are always waiting for somebody who knock the door and say "Hello, MOM! I am home".
I am thinking about the way that Vasily's friend revive his betrate to him by making himself a target. Why a person in real life shoild do that? What is the motivation for them to kill themselves because they believe they should give out their life !
I am thinking about the moment that the Vasily's competitor is surrounded and take his hat off ! What would be my reaction in that situation? Am I beg to Vasily?
I am thinking that it is not easy to be a HERO, and "Some humans are born to be a hero."
Like us !
We should just want to be a Hero.

Sunday, June 04, 2006

من زان خودم، چنان که هستم، هستم



مرگ ، زندگی ، لذت ؟ مفاهیمی که برام مهمن ولی دیگه واسه خودم ! نمیدونم که آیندخ چی میخواد بشه و اصلا نمیدونم که آینده ای
هست یا نه ولی جالب اینجاست که برای بهزاد این نکته دیگه مهم نیست چرا که میفرماید
گر من ز می مغانه مستم، هستم
گر عاشق و رند و می پرستم، هستم
هر طایفه ای زمن گمانی دارد
من زان خودم، چنان که هستم، هستم
قشنگ است وقتی خودمم . کودکم وقتی خودمم و از این کودکی به خودم میبالم . وقتی دوستانم خوشجالند از بودن با من ، وقتی حیوانات خوشجالند از بودن با من ، وقتی خودم خوشحالم از بودن با من ، دیگر چه غم باد



دیروز رفتم تا یه سری کتاب بدم به داوود که دعوت شدیم یه مهمونی ، یعنی دعوت کردیم خودمونو ! بچههای خوبی بودن و خوش گذشت . شب مجبور شدم پیش داود خوابم ، ریسک بزرگی بود ولی چاره ای نداشتم ! ساعت 3 از مهمونی اومدیم ، لامصب اتوبوس و ... ساعت 1 تعطیل میکنن
امروز هوس قرمه سبزی کردم ! چاره ؟ دارم درست میکنم . با اینکه رزا رو مامانم واسم کپی گرفته و فرستاده ولی من از عاقلانه ام کمک گرفتم تا ببینیم چی در میاد ! این فرتاشم کشت منو از بس دست پختمو مسخره کرد ! البته راس میگه ها بیچاره