Tuesday, June 13, 2006

مردن برای اصول ساده و زندگی بر اساس اصول سخت است

جادی سانسور شده، برای همین من کل نوشتشو میذارم اینجا

مردن برای اصول ساده و زندگی بر اساس اصول سخت است


دوست عزیزم که علاقمندی های استشهادی هم دارد از من خواسته است چیزی درباره استشهادی ها بنویسم. احتمالا محمد مسیح معتقد است با اینکار یک بحث به وجود می آید ولی به نظر من اینطور نیست چون بحث و گفتمان، نیازمند یک فضای برابر و عاری از قدرت است. اگر قرار باشد یک طرف بحث به خاطر نظراتش به زندان برود، شکنجه شود، از کار اخراج شود و در مقابل طرف دیگر به خاطر نظراتش سهمیه دانشگاه بگیرد، سربازی نرود، شغل بگیرد و تشویق شود، نمی توان از گفتمان یا حتی گفتگو صحبت کرد.

اگر کسی علاقمند به شنیدن نظرات مختلف است باید اول فضای مناسب آن را ایجاد کند. یک فرد نمی تواند هم در سرکوب و بستن فضای ارتباطی عقاید فعال باشد و هم ادعا کند که منتظر شنیدن نظرات جدید است. حتی یک فرد نمی تواند در مقابل سرکوب عقاید مختلف ساکت باشد و در عین حال مدعی علاقمندی به شنیدن نظرات دیگران باشد.

محمد مسیح توضیح داده بود که چرا استشهادی است. من خلاصه می گویم چرا نیستم. من استشهادی نیستم چون هدف ام شهید شدن نیست. شهید شدن خیلی خیلی کار ساده ای است. کافی است اعتقاد داشته باشید به اینکه باید شهید شوید، بعد یک بمب به خودتان ببندید و بروید بایستید در صف داوطلبان ثبت نام در نیروهای پلیس عراق، یا کافی است سوار اتوبوس کارمندان یهودی بشوید و ضامن را بکشید. اگر هیچ ابتکاری نداشته باشید، می توانید با یک کامیون پر از مواد منفجره خودتان را بکوبید به یک مدرسه دشمن! اگر هم خیلی خیلی باهوش باشید و برنامه ریزی کنید و پول داشته باشید می توانید یک هواپیمای پر از انسان بدزدید و آن را بکوبید به یک مرکز اقتصادی دشمن که پر از انسان است. کاری از این ساده تر در دنیا سراغ دارید ؟ خودتان را می کشید و یکراست می روید پیش حوری های بهشتی و خدا هم شما را خیلی دوست دارد و به درک که دنیا هنوز بدبخت و پر از رنج و گرسنگی است.

من استشهادی نیستم. البته منظورم از استشهادی یک طالب واقعی شهادت است: کسی مثل زرقاوی، کسی مثل بمب گذار انتحاری سنی عراق، کسی مثل بمب گذار انتحاری فلسطینی و … و بحث به هیچ وجه درباره دختران زیتون و پسرهای چی چی ای نیست که به خاطر رفتن به دانشگاه و در دست گرفتن اسلحه و زور گفتن به دیگران و داشتن شغل و شرکت در جشن و قهرمان شدن در تلویزیون و … اسم خودشان را استشهادی می گذارند. من مطمئنا یک نفر سودجو که از تهدید دیگران و استفاده از رانت لذت ببرد نیستم اما هدف این نوشته این است که بگویم چرا یک شهادت طلب واقعی هم نیستم.

من استشهادی نیستم ! چون می بینم که دنیا و مردمش به کار مفید من نیاز دارند نه به قهرمانی های من. من می دانم که در همین لحظه بیش از یک میلیارد انسان گرسنه هستند و امکان رفع این گرسنگی را ندارند. من می بینم که در کشورم مردم به خاطر عقایدشان شکنجه می شوند. من می بینم که کشورهای فقیر زیر فشار بدهی کشورهای ثروت مند له شده اند. من می بینم که آمریکا فقط با استثمار مهاجران غیرقانونی هر روز دارای یک آسمانخراش جدید می شود ولی وقتی این مهاجر بیمار می شود حق معالجه در این آسمانخراش ها را ندارد. من می بینم که مردم میانمار طرفدار رهبر دموکراتشان آنگ سان سوچی هستند ولی او تحت بازداشت حاکمان نظامی است. من می بینم پلیس در ایران به تجمع زنانی که معتقد هستند حقوق شان باید با مردها برابر باشد با باتوم حمله می کند و آن ها را کتک می زند. من می بینم که دانشجویان چین برای دموکراسی در میدان تیانانمن جمع می شوند و دولت آن ها را با تانک سرکوب می کند. من می بینم که در فلسطین خانه مردم بر روی سرشان خراب می شود، من می بینم که در اسراییل بمبی در یک رستوران منفجر می شود و مردم را می کشد، من می بینم که بهایی ها در ایران از دانشگاه رفتن محروم هستند، من می بینم که در سومالی شورشیان اهالی یک روستا را سر می برند، من می بینم که کودک برزیلی فکر می کنید قهرمان شدن در فوتبال مهمتر از تحصیلات است و من می بینم که در حالی که جهان دارد به سمت دیجیتالی شدن پیش می رود، بیش از یک میلیارد نفر به تلفن هم دسترسی ندارند. من استشهادی نیستم چون کشته شدن خودم و کشتن دو سه نفر دیگر و رفتن سراغ حوری های بهشتی را فرار از این کارهای سخت می دانم.

من استشهادی نیستم چون عمیقا اعتقاد دارم که دنیا می تواند از این بهتر باشد و من باید به جای فرار به سوی افتخار و بهشت، در این مورد کار مفیدی انجام دهم. من اعتقاد دارم مردم می توانند گرسنه نباشند، خانه ها می توانند خراب نشوند و انسان ها می توانند شکنجه نشوند. من دیده ام که آزادی ابراز عقیده جهان را بهتر کرده است پس برایش تلاش می کنم. من توانسته ام با شرکت در برنامه Make poverty history بخشی از بدهی کشورهای فقیر را ملغی کنم. من توانسته ام با نامه نوشتن به شرکت کاترپیلار روند فروش بولدوزر به اسراییل را کند کنم. من توانسته ام با تبلیغ برای آزادی بیان آنقدر مفید باشم که چهارمین کشور سانسور کننده جهان سایتم را تحمل نکند و آن را برای اندیشه سانسور خطرناک بداند. من توانسته ام با حمایت و تبلیغ به نفع کارگران ساختمانی مهاجر آمرکایی، برای آنان راه مهاجرت قانونی را هموار کنم. من توانسته ام علیه قتل عام مردم چین در تیانانمن بنویسم و از چین خواننده داشته باشم.

در همه این کارها، من قهرمانی نبوده ام که از جانم گذشته باشم و مردم من را با انگشت به دیگران نشان بدهند. من یک آدم معمولی بوده ام که با حوصله و علاقه و در کنار میلیون ها میلیون انسان دیگر تلاش کرده ام. نه کسی از من تشکر کرده، نه کسی به من سهمیه دانشگاه داده. من برای این کارها از شغلم اخراج شده ام و با خنده شغل دیگری پیدا کرده ام. سایت من سانسور شده است و در جای دیگری نوشته ام. کسی من را به جشن قهرمانی نیروهای مخلص خدا دعوت نکرده. هیچ کس هم به من نگفته که معصومین و مقدسین از کارهای من خوشحال هستند. قرار ملاقاتی هم با ده ها حوری در قصرهای آنچنانی برایم هماهنگ نشده که بعد از یک لحظه قهرمانی به سراغشان بروم. من عادی زندگی کرده ام و این جرات می خواهد. من قهرمان نیستم ولی دنیا را بهتر کرده ام. این را با لبخند به قهرمان هایی می گویم که با کشتن دیگران، موجب ادامه جنگ ها هستند.

من استشهادی نیستم چون شهید شدن برایم هدف نیست. من می خواهم دنیا را بهتر و به دیگران کمک کنم. اگر لازم بود عادی زندگی می کنم و اگر لازم بود ایران می مانم. اگر لازم بود می روم آفریقا و اگر هم لازم بود شهید می شوم. من «شهادت طلب» نیستم بله «بهتر طلب» هستم. شهادت حتی اگر لازم باشد راه است نه هدف.

جادی

پ.ن. خواسته بودی درباره راه حل مساله فلسطین هم بنویسم. من یک برنامه نویس و جامعه شناس ایرانی هستم و صلاحیت ندارم درباره راه حل مساله فلسطین اظهار نظر کنم. فلسطینی ها می توانند در این باره تصمیم بگیرند و اگر کمک خواستند من در خدمتم ولی به هیچ وجه به خودم را در سطحی نمی بینم که مثلا بگویم کسی حق دارد از اینجا بلند شود برود چند نفر فلسطینی را منفجر کند تا آن ها را نجات دهد. من در کار ساختن دنیا هستم نه خراب کردنش. اگر هم نسخه ای بپیچم، نسخه ای برای مشکلات افراد جامعه خودم است که آن را می شناسم، در غیر اینصورت احساس می کنم از آن فرار کرده ام.

پ.ن.۲. همین الان دیدم که وبلاگ های پرستو دوکوهکی، انجمن هستیا اندیش و زنستان هم فیلتر شده اند. اگر هنوز برای شما فیلتر نشده کافی است دو سه روز صبر کنید ! در این وضعیت شدیدا احساس بی غیرتی و بی شرافتی می کنم که بلند شوم بروم خودم و چند نفر دیگر را منفجر کنم و احساس کنم قهرمان مبارزه هستم. من می مانم، می نویسم و حرف می زنم ! اگر مخالف سانسور و کشتن و شکنجه هستم، راهم نباید سانسور و کشتن شکنجه باشد. راه من قهرمانی و رانت دولتی و بهشت و حوری ندارد. راه من سخت است و عادی ولی خوشحالم که حتی اگر روزی احساس کنم اشتباه کرده ام، مطمئن خواهم بود که کسی را آزار نکرده ام، کسی را نکشته ام و به هیچ قدرت پرست فاسدی کمک نکرده ام.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home