Wednesday, December 24, 2008

دایر استریتس و گیتار و هوای برفی --- زندگی دلخواه من

Monday, December 22, 2008

Snow in Vancouver





Saturday, December 20, 2008

بازهم یلدا


حس دادن هدیه به آدمای خوشحال برای یلدا مثل حس بوییدن گل رز بود و آدمهایی که هم از هدیه و هم از داستان یلدا شادمان به راهشون ادامه میدادند .

بعضی سالها یلدا پیش آن یکی مادرجان و با ماهی خوشمزه بود و گاهی زیر کرسی این یکی مادرجان با چایی داغ.

پینوشت : امسال به مهمانی نمیرم چون باید برای چند دوست کانادایی و ولزی شام برم بیرون و براشون از یلدا بگم. انار دان کردم و هندوانه قاچ کردم که کمی هم حس کنند امشب رو

شب یدا ی هممون خجسته

Wednesday, December 10, 2008

این راند و دوباره باید تکرار کنم . از قدیم گفتن : پیش آمده ؛ پیش میاد دیگه

خلاصه شاهین ها رفتن مرخصی

Monday, December 08, 2008

پشتکار داشته باش


PAAIA- Profiles of Iranian Americans- Dr. Pardis Sabeti from PAAIA on Vimeo.

My favorite 4 letter words:

I R A N

Friday, December 05, 2008

I am me

I am me.
In all the world, there is no one else like me.

There are persons who have some parts like me, but no one adds up exactly like me.Therefore, everything that comes out of me is authentically mine because I alone CHOSE it.

I own everything about me.

My body, including everything it does.
My thoughts, including all its thoughts and ideas.
My eyes, including the images of all they behold.
My feelings, whatever they maybe.
anger, joy, frustration, love, disappointment,excitement.
My mouth, and all the words that come out of it:
polite, sweet or rough, correct or incorrect.
My voice, loud or soft
And all my actions whether they be to others or to myself

I own my fantasies, my dreams
My hopes, my fears

I own all my triumphs and success, all my failures and mistakes



Thursday, December 04, 2008


میگم از کجا معلوم که زمان به سمت جلو میره؟

از من بپرسین میگم که ُ احتیاج به زمان ُ چیزیه که به اختراع ًزمانُ انجامیده و مفهومی که با تعریف امروز ما از این پدیده جور باشه وجود واقعی نداره . خلاصه چون من به زمان اعتقاد ندارم مجبورم نیستم به پرسش بالا جواب بدم

Wednesday, December 03, 2008

امروز از اون روزاییه که توش کشف میکنم سالها دایان کیتون رفیقه وودی الن بوده و من نمیدونستم

Your Turn



دوش ديوانه شدم , عشق مرا ديد و بگفت
آمدم , نعره , مزن , جامه مدر , هيج مگوي

گفتم اي عشق من از چيز دگر ميترسم
گفت آن چيز دگر نيست , دگر هيچ مگوي

I am impressed by the weather. It is the 3rd of the December! The photo is taken at 12:34 PM !!!
Here is Vancouver :p

Tuesday, December 02, 2008

دلم میخود مثل این بچهه که تو کالسکس تو کتابخونه با صدای بلند بزنم زیر آواز و دور از چشم مامانم از پشت مشت بزنم تو کله خواهرم که خوابه ! به هیچکسیم مربوط نباشه.

Monday, December 01, 2008

An usual conversation

Anon: Excuse me, Are you Santra?

B: OMG! I totally screwed! I am not Santra. What's your name again?

Anon: Oh, sorry! bye !!!