Wednesday, June 07, 2006

همان گونه كه تو دوست مي‌داري...

مي‌دانستم دير يا زود، مي‌آيي. آهسته گوش مي‌ايستي پشت در، تا هق‌هق گريه‌ام را نشكني. اين همه ادب، كار دستت مي‌دهد، دير يا زود...
آخرين بار كه احوال مي‌پرسيدي، فراموش كردم بگويم كه چيزي قلمبه گير كرده در گلويم. چند وقتي‌ست، گمش كرده‌ام. بين راه اگر پيدايش كردي، بازش بياور، دلم تنگ بغضي ناشكسته و طولاني‌ست...
بقیه این نوشته زیبا رو در سایت لیشام بخونید.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home