Wednesday, May 30, 2007

انتقاد بجا

بسیار بسیار انتقاد بجایی بود شاهین جان ! چشم

امروز راستی دریافتم که آب من با عربها داخل یک جوب نمیرود که نمیرود ! داوری میکردم برای تفریح که انقدر فحش شنیدم از عربها که ول کردم و آمدم خانه چایی بخورم و قلیانی دود کنم !
اسمش را نژادپرستی بگذارید یا نگذارید من با این عربها مشکل دارم

راستی خیلی بده که نمیتونیم ساده فکر کنیم ! دوستی ماشین بستنی فروشی کرایه کرده ! فکر میکنین چقدر روزی در میاره؟

700$ ناقابل که 30% مال ایشونه و 70% مال صاحب ماشین !بعبارتی 210$ برای 4 ساعت

خیلی خوشم میاد از آدمای خوش فکر

رضایت عمومی

دقت فرمودید که بعد از هر مساله ای اینروزها مردم با تماس های مکرر از عملکرد دولت و نیروی انتظامی اعلام رضایت میکنند ؟

Tuesday, May 29, 2007

پارادکس


با نوشته مهدی هم موافقم و هم مخالف . فرصتی دست نداد که خاطراتمو از لابلای شلوغی تهران بیرون بکشم . چیزهایی که بیشتر نظرمو جلب کرد درماندگی و آشفتگی بود که تو همه مردم میدیدم ! عکس بالا یه ژست هنری از 4 تا جوان نیست ! عکسیست که هر ساعت و هر دقیقه توی تهران میدیدم.
تا الان بیش از 14000 تفر تو ایران دستگیر شدن ! حتی دوباره دارن قلیون رو هم جمع میکنن . یادمه بعد از 2 خرداد که وضعمون یکم بهتر شده بود ، زیر بار نرفتیم و دوباره رستورانها باز شد و قلیون برپا ! ولی فکر کنم دستمونو خوندن این دفعه !
فکر میکنین کی طرح مبارزه با حجاب رو نقد کرده ؟ سردار احمد رادان !
فکر میکنین چی نوشته ؟
من توی تهران اون بچه هایی رو ندیدم که بعد از کلاسشون از میدان رسالت میکوبیدند و میرفتند چهارراه ولیعصر تا سر کلاس فلسقه دکتر داوری بشینن و بعدشم کتاب به دست 2-3 ساعتی تو کافه نادری یا اون ساندیچ فروشی نبش چهارراه کالج بحث کنن !
آدمایی دیدیم مثل آدمای توی اون عکس ...
آدمایی رو ندیدم که میکوبیدن آخر هفته ها میرفتن شمال !
آدمایی رو دیدمه مثل آدمای توی اون عکس ...
حتی آدمای عاشقم ندیدم ! این برام سخت بود . ایران رو به عشق و سبزی و سرزندگی به یاد داشتم.
با خیلی از نوشته هاش موافقم ! من خیلی احساس غریبی میکردم ! نوشتم قبلن !

راجع به 20 سال پیش حرف نمیزنم ! قضیه مال 2 سال پیشه



Saturday, May 26, 2007

he made it happen

It's amazing how the individuals can implement the ideas very quickly if they have enough room in their mind to think quickly enough and make a decision.

Read Hamid's blog to see how he design and run the TransferBigFiles website in just 20 hours!

1 2 3 !!!

Friday, May 25, 2007

ارغوان دوست داریم

ارغوان ، شاراپوا رو زد !
فقط داشتم داد میزدم وقتی اینو تو بی بی سی خوندم
ونوس ویلیمز و تو دور دوم زده ! ارغوان دوست داریم خیلی زیاد .
نمونه آدمیه که نا امید نمیشه این دختر گل
واقعا تبریک میگم . به همه ! ایرونی و فرانسوی

Aravan Rezai beat Maria Sharapova in Istanbul semi. She is going to have a tough match with Elena Dementieva tomorrow. I wish her the best and congradulate to all Iranians and French people.


یادگاری



وقتی باهاتون حرف میزنم غم ندارم
به قول سعدی :
گفته بودم چو بیایی ، غم دل با تو بگویم ----- چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

صدای مادر دیگه . مثل این میمونه که بری شمال ، شب کنار دریای خزر بشینی و قلیون بکشی . از اون دور که صدای پدر میاد آدم دلش قرص میشه !
دعاهای آقابابا و مادرجون یه کاری میکنه که دنیا به ... نباشه ! قدرتی که من دارم ، خدا اگه داشت خدایی میکرد.
اینطوریم نیست که یادگاریارو آورده باشم که برنگردم. واسه اینه که یادم بمونه که کیم و کجام. قبلنم گفتم که اینجا معروفه که ایران رفتن تمرین میخواد ! فین نکنی ! سرپایی جیش نکنی ! نری تو باشگاه لخت شی دوش بگیری . ...
آداب معاشرتم فرق میکنه ! ولی یسری آدما رو نمیتونی تحمل کنی . آدمایی رو که بخاطرشون گذاشتی و رفتی . ادمایی که ... ولش کن.
منم سر پیری معرکه گیریم گرفته. به قول شاعر:

اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم

اینجا افسانه های ما رو دیگه کسی باور نمیکنه ! شدیم پیر مجلس

تو وبلاگ لیشام دیدم هفته گذشته که عروسی کرده . براش آرزوی بهترینها رو دارم از ته ته قلبم . خوش بحال آق داداش گلش کاوه و دوست قدیمی لیلا .


ماجراهای ماها از اوناییه که باور نمیکنین . واسه همینه که وقتی شاهرخ مینویسه واسم مثل اینه که کتیبه حقوق بشر کورش رو دارم میخونم ! وقتی نیلوفر برام پیغام میده و تولدم یادشه ،تا 3 روز به اندازه درکه رفتن شادم . وقتی الهام و نسترن میان بدیدنم فقط میخوام بشینم و نگاهشون کنم تا یاد روزایی بیافتم که فقط خوش بودیم . فقط عشق میکردیم .
حمید و که دیدم برق شیطونی تو چشای هر دومون جرقه میزد . داره عروسی میکنه مرتیکه !
یاد سیگارتی میافتم که انداختیم زیر پاش ! لازم به توضیح نیست. اونای که باید ، خودشون میگیرن !
از پویا به واسطه وبلاگ ساناز خبر دارم وقتی مینویسه ازش . تا صبح پرسه زدن تو خیابونای تهرون و درددل و پریدن از دیوار واسه رفتن توی خوابگاه خواجه نصیر تو خواجه عبدالله !
بوی الکل و بحثایی عجیب از شبای من و پویا زیاد میاد
عکسو خوب نگاه کن بهزاد ! شب رفتن نیلوفر . این غمگین ترین شبمونه و انقده شادیم.
بچه ها یادش بخیر
شاهرخ عزیزم ، یاسر نازنین ، منم خیلی دلم میخواست ببینمتون . دنیا اینجورم نمیمونه . به قول حافظ :

خوش خبر باشی ای نسیم شمال ----- که بما میرسد زمان وصال






Wednesday, May 23, 2007

حقوق بشر


الهی در تب فقرم بسوزان---------- ولی محتاج نامردان مگردان

«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. آن‌ها را از زیر یوغ اسارت خارج ساختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. ... من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند. خدای بزرگ از کردار من خشنود شد ... او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ... من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه¬های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند ... من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.»

ویکیپدیا

حقوق بشری است که در مورد یک "اوباش" اجرا میشود

از قدیمیها شنیدم که لاتهای محل کاری میکردند که در خیابانها گشته شوند . نه بخاطر ندامت بلکه بخاطر خودنمایی و جری کردن بقیه نوجوانان محل .

واقعا دلیل این بی قانونی چیست ؟ شاید خودمان

مقاله آقای عبدی را هم بخوانید


Monday, May 21, 2007

شب شعر

ساده باشیم ، چه در باجه یک بانک ، چه در زیر درخت

جای همه خالی امشب عیش و نوش براه بود . قلیون و چایی و حافظ و سهراب و به قول دوستی عطار شیرازی !!! فضای امشب و خیلی قشنگ کرد. دوستان همه اهل حال و تفسیر . بچه ها همه اهل نظر و تدبیر .
فالی زدیم و شاهدی . به نظر که مقبول افتاد و "صدای پای آب " رو خواندیم وشنیدیم و گفتیم .

چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی ، در حسرت مرگ

تفسیر زیبای زندگی و مرگ برایم جالب بود . تفسیر خدا

زیبایی ساده دیدن زمین. ساده خواندن تنهایی.

بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود

شاید مرور خودمان در خواندن سهراب

هر کجا هستم ، باشم.
آسمان مال من است .
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت؟

و تعاریف قشنگی ، زشتی

من نمیدانم
که چرا میگویند : اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید .
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد

اگر خوب فکر کنیم

زندگی شستن یک بشقاب است

Sunday, May 20, 2007

Irrelation


He wanted to buy "Tete-a -Tete". He searched for it. We looked for it. We went to customer service. They found us an expert. She searched all the books on bibliography shelves one by one. She suggested him a book written by a child soldier in Africa !


Friday, May 18, 2007

عجب شب بیخوابی شده ها
واسه اینکه وقت تلف کنم دارم فکر میکنم و به سارا برایتون و بوچلی گوش میدم و البته بلاگ شاهین رو هم میخونم که چیز یاد بگیرم

من 6 و نیم ساعت دیگه به دنیا میام!
واسه بعضیا روزای رو تقویم مهم نیست ولی واسه من مهمه !
حتی اگه باری به بارای روی زمین اضافه کرده باشم ولی بازم خوشحالم که با وزنم تونستم زمینو نگه دارم تا مثل یه بادکنک گازی همینجوری واسه خودش نره تو فضا .
با همه حرف زدم .

تا صبح

Thursday, May 17, 2007

Tomorrow is my BD

I found something very interesting! I don't know who I am .

Tonight would be my birthday night. I am getting old if you count the years I have lived.
But,
The interesting part is I have as much as plan in my life as an infant does.

I found I belong to neither there nor here.

Oh,shit man! you know me out there this time! I can't have a little bit of privacy? I have to censored myself as I am not a random blogger tries to fuck the world with his thoughts this time.

OK, this conversation is over! This is too serious for me. I resigned from being an adult many years ago.

Lets watch a performance of ANA VIDOVIC .
I am listened to her magic guitar right now. Although I like Lily Afshar's style better, Ana's is one of my favorites . Below is a short interview and performance of Dr. Afshar . Enjoy :)

Wednesday, May 16, 2007

خر" کیه؟



به نظر میرسه که وضع ایران خیلی خرابه ! وقتی ایران بودم فشار وارده از طرف دولت روی مردم از همون ابتدای ورودم کاملا آشکار بود . هر روزم که خبرهای جالبی میشنوم از عملیاتهای نیروی انتظامی . کارهایی که آزادی رو منفی میکنه نه حتی صفر . تو میدان جمهوری پلیس ماشین جوونهای مجرد و تک سرنشین رو بازرسی میکرد !
عجب امنیت اجتماعی واقعا !
خیلی واضح و راحت هم از برخورد "تند ؛ خشن و قاطعانه ،" با افرادی که تشخیص میدن شرورن! میکنن .
آقای خامنه ای هم که درست بعد از جمله ای که مذاکره با آمریکا رو تایید میکنه ، میگه : ": كساني كه تصور مي‌كنند جمهوري اسلامي ايران سياست مستحكم، منطقي و صد در صد قابل دفاع خود را در نفي مذاكره و ارتباط با آمريكا، تغيير مي‌دهد، سخت در اشتباه هستند. "
رییس جمهور عجیب هم مثل همیشه نان به خودشان قرض میدن و عملکرد دولت رو یا معجزه میدونن یا بی نظیر یا کم نظیر ! شاخص دیگری هم وجود ندارد !
در بحبوحه دستگیری معلما و حتی استیضاح وزیر آموزش و پرورش آقا فرمودن " عملكرد آموزش و پرورش دولت نهم اگر بي‌نظير نباشد قطعاً كم‌نظير است "

نظر دیدبان حقوق بشر رو هم که امروز منتشر شده در مورد دستگیریهای گسترده تو ایران رو بد نیست نگاهی بندازید. (به فارسی هم میتونید بخونید اگه فیلتر نباشه ! )

یا ما خریم یا اینا ! البته اگه من خر باشم خر ترسوییم ! . نکنه واسه این 3- 4 تا جمله بریم ایران بگیرنمون بعنوان شرور ! وقتی رامین جهانبگلو و هاله اسفندیاری رو که دولتهای کانادا و آمریکا پشتشونن گرفتن جوجه هایی مثل من که ارزشی ندارن ! باور کن این دید آدماییه که "فرار مغز ها " رو واژه ای غلط میدانند !
آدمایی که من اینجا میبینم مسترز و دکترا میخونن "مغز:" نیستن ! نههههههههههههههههههههههههه ، کی گفته ؟





Monday, May 14, 2007

قشنگ بود

خیلی قشنگه وقتی تک تک دوستات بهت میگن که چه دوستای خوبی داری .
شب قشنگ و خوبی بود با اینکه نتونستم کباب کوبیده دلخواهمو آماده کنم . مرسی شمیم جون از کمکت . مرسی بچه ها.
روزت مبارک . با اینکه باهات حرف زدم ولی خواستم اینجام بنویسم

Saturday, May 12, 2007

Business Basics (1)



در حالیکه با چند تن از دوستان بحث اقتصادی می کردم متوجه شدم که تا حدودی برداشت آنها از "باند" و "استاک" و ... با آنچه که من میدانم تفاوت میکند . بنابراین تعریف آنچه میدانم را مینویسم تا موشکافانه تر به بررسی موضوع بپردازم:

Bond - A bond is a debt obligation (often in the form of a negotiable "note") by a borrower - typically a government. For example, the Government of Canada may issue a 10 year bond, paying interest at 6%, in denominations of $100. Corporations sometimes issue bonds, too. These are much riskier than bonds backed by government guarantees and are often referred to as "Junk Bonds" and bear much higher rates of interest. Bonds often trade in the market. When prices drop, it means that the effective interest rate is higher - e.g. if a $100 bond paying $6 per year interest, trades at $95, the effective interest rate is 6/95 percent.

Stock Exchange: An organization, usually a non-government corporation, that manages the trading (ie the buying an selling) of shares of companies is called a stock exchange. It provides a market (i.e. the "stock market") place (physical or electronic) where buyers and sellers go to trade shares in corporations. Stock exchanges differentiate themselves by the quality of companies that they list for trading. Some exchanges will only list large, highly valued firms while others, such as junior exchanges, may list fledgling companies looking for speculative investors.

Stock Index: Stock Indices like the DOW or the SP500 or the T-Net20 are designed to track a particular, defined market - e.g. top blue chip companies, broad market, or a specific group like the 20 most valuable BC tech companies. Instead of following specific stocks, this let's us see how "the market" is performing - like a weighted price average.

Mutual Fund: Also known as an open-end investment company, to differentiate it from a closed-end investment company. Mutual funds invest pooled cash of many investors to meet the fund's stated investment objective. Mutual funds stand ready to sell and redeem their shares at any time at the fund's current net asset value: total fund assets divided by shares outstanding.
(http://www.trippco.com/glossary/index.htm#M)

Angels: Angel investors are successful entrepreneurs who are willing to invest some of their gains in new ventures. They typically also act as mentors to the founding entrepreneurs. What differentiates angels from other investors is that a) they invest their own money (not other peoples' money which they manage) and b) they have been an entrepreneur themselves.

other definitions come from http://www.sfu.ca/~mvolker/biz/glossary.htm.

Also there are some good investing games and tutorials such as:

1- http://simulator.investopedia.com/

2-http://www.howthemarketworks.com/trading/join.php?src=goog&a=6

or even you can buy and sell shares, stokes, bonds, options, and commodities on almost all portals like Yahoo to find out how its look like.

To know how to read the indexes or interpret the data, you can use the following sites:

1- chartSchool

2- MedHunters

I personally believe it's a must for any individual to know a little bit of business basics.



تولد مهدی



الان از تولد مهدی برگشتم . آدمای خوب همیشه اتفاقای خوبم براشون میوفته و تولدش یکی از تولدهای بیاد ماندنی شد .
از اولش بگم که همه کلی خندیدند به تیشرت مسخره بنده کنار "انگلیش بی" در حالیکه من کاپشن خودمو جا گذاشته بودم و میلرزیدم از سرما .
بعدشم که رستوران رابین قرمز رو تبدیل به یک رستوران ایرانی کردیم .
درسته که این دفعه وبلاگمو بیشتر عامیانه مینویسم و به دو دلیل نمیتونم هر چی دوست دارم رو توش بنویسم (1- خانواده میخونن 2- معلومه کی هستم بر خلاف سالهای گذشته ) ولی به دو دلیلم از اسین وضع راضیم ( 1- چون دوستانم در ایران میخوننش 2- دوستان عزیزی اینجا پیدا میکنم )
مثالش خیلی برام هیجان آوره. شاهرخ و الهام یاسر و نسترن و ... میخونن اینجا رو و با هم حرف میزنیم یه جورایی . یاد روزهای خوب و صمیمی که با همه شما دوستای گلم داشتم بخیر و شادی .
اینچام امشب سارای گل و دیدم و چند روز پیش روزبه عزیز و هاله مهربون گفتند که میخونن اینجا رو ... کلی خلاصه مثال دارم .
خیلی جالب بود وقتی که کل کارمند های رابین قرمز اومدن و برای مهدی و مریم که تولدشون بود آواز خوندن. البته راستش من فقط تولدت مبارک و فهمیدم و فقطم همونو خوندم از اول تا آخرش صرف نظر از چیزی که اونها میخوندن .

حیف شد که نتونستم یاسر و شاهرخ و رستم و بهرام و مهراک و وحید و ... رو ببینم تو ایران . ایران و بخاطر خودشو و خانوادمو شماها دوست دارم

به امید دیدار



Thursday, May 10, 2007

خدا پاشوووووووووووووووووووووووووووووو
پاشووووووووووووووووووووووووووووووووو

خدا بیدار شو یه آشغال باهات حرف داره
نکنه تو هم به فکر اینی که چی صرف داره




Tuesday, May 08, 2007

وای بحال مردم

خواندن مقاله آقای عبدی خالی از لطف نیست

Monday, May 07, 2007

مهمانی بعد از امتحان ها

عجیب داون تاون گردی کردیم با مهدی بدنبال نوشیدنی حرام . به نظرم دوری خورشیدی از خیابان گرنویل تا دیوی و از آنجا به رابسون زدیم تا سفر اولمان به دخمه ای کوچک پایان پذیرد با موفقیت نسبی !
با توجه به قانون ممنوعیت نوشیدن الکل در کوچه در بلاد کفر ، مشکلی که در 26 سال زندگی در ایران وجود نداشت! ، به ناچار و با توجه به کمبود وقت به دور ترین محل ممکن یعنی "یو بی سی" جهت 15 دقیقه نوشیدن مسافرت ! نمودیم .
بماند که از شانس خوب ما ، اینبار اتوبوس زود رسید و برای تنظیم وقت دقایقی به صورت خاموش به سفر ادامه دادیم که خود بسی فشار روانی را افزایش داد.
دوستان قدیمی را دیشب دیدم که بسیار موجب شادمانی بود . خوشبختانه سرمه ! :) سورپریزی بس جالب ارایه داد که سپاس فراوان دارم از او .
اتفاقات جالبی در حاشیه افتاد که در نوع خود بینظیر بود . دوستان غیر اس-اف-یو یی عقیده داشتند که بچه های دانشگاه ما بسی محافظه کارند که دیگری بسیار جدی "دوست داشتن " آقای احمدی نژاد را شدیدا تکذیب کرد در حالت مستی ، و علاقه شدیدی به ضربالمثل مستی و راستی داشت این خانم تا جایی که تک تک افراد به طرق مختلف مجبور به اعتراف به این نکته شدند که ایشان از رییس جمهود نام برده خوششان نمی آید.
شب تولد بهرام عزیز هم بود . سبز باشی بهرام جان :)
در مورد دیشب عطار میفرماید :

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

البته فعلا از این سه فقط دست من به جام رسیده است با مشکلات اشاره شده

Take tea in Tehran, Gordon

An interesting article about Iran in Daily mail.

Friday, May 04, 2007

نه

هر چند کسی نیست که به من بگوید برو و به زندگی خودت برس که خربزه آب است ، نوشته آقای ابطحی را در مورد فشار داخلی مردم بخوانید که خالی از لطف نیست .
در ضمن ، به احتمال بسیار زیاد به علت مسافرت کوتاهم، هم کارم را از دست خواهم داد و هم نمره یکی از درسهای بسیار مهمم را و حتی به احتمال قوی باید تجدید نظری در برنامه تابستان کنم .
از آنطرف هم که بخاطر آزرده شدل آقای یایجیلو ، مشکلاتس بس عجیب پیش آمده که هیچ کدام از طرفین قادر به کوتاه آمدن نیستند .

فکر میکنم شعر بسیار پر معنای مرحوم پناهی که گفت :

بر مي گردم
با چشمانم
كه تنها يادگار كودكي منند
آيا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟

را دریافتم .

حتی شاهینی هم دیگر باقی نمانده است روی دوش ما .

راستی میدانید اسم این شعر چه بود ؟

نه




خاطره

جای شما خالی نیمای عزیز چه باربیکیویی به ما داد. چند تا بازی باحال کردیم تو سالن اسکواش از جمله فوتبال و وسطی آلمانی ! و یه بازی که نیما اختراع کرد.
قلیونمونم که جوابشو پس داد و خوووووب چیزیه.
از هم صحبتی با نوید و معین و کوین و شمیم هم که آدم سیر نمیشه .
امیدوارم بیاین و ببینین که چه دوستای گل و نازی دارم.

-----------

از اتفاقای خیلی خوب امروز این بود که بهروز عزیز برگشت . اومدن این آدم به بقیه انرژی میده به خدا و تا شب شارژ بودم

Thursday, May 03, 2007

ورزش

فوتبال امروز و بگو 1 ساعت دیگه با بچه ها میخوایم بزنیم . سوراخ سوراخن

نه ولش کن !
برم بخوابم بهتره

What They can and what they can't.


They can tell you what to do.
They can tell you what you say.
But they can't make you believe.
...
Just stay alive is not enough, stay human is important too.
...
2+2 = 4
...

Lie becomes truth, and again becomes lie!
...

Mr.President, please watch or read 1984. It gives you the feeling that I have. It shows you the reality of yourself. You can not make me believe in what I have to say or do .

It's not about sex, it's about a cup of coffee, a cup of tea, and some strawberry jam.

Even when I confess that I did something wrong, I know the truth. I didn't do anything wrong. Love is not a lie.

Please read the Roger Ebert's review of 1984 movie.

Tuesday, May 01, 2007

بزرگ شدن


ما معمولا تغییر را در خودمان و اطرافیانمان و حتی محیطمان نمیبینیم . تغییر مثل خوشحالی و خوشبختی از دید من حسی درونی است .
به همین دلیل ، اگر در محیطی دیگر تغییر ایجاد شود، تفاوت آن با اشخاص و اشیاء درون محیط اول آشکار میگردد. این بحث کلی شامل همه موجودات است فارق از زمان .
بحث زمان بسیار مهم است از آنجاییکه تغییر در آینده میتواند در گذشته رخ دهد و بالعکس و این مورد است که باعث سردرگمی کسانی میگردد که به دنبال تغییر در حوزه زمان میگردند .
در مورد انسان، این مساله موجب رنجش کسانیست که موجود مورد بحث را میشناسند ، چه در حوزه خانواده و چه در پیرامون آن .
استقلال درونی و بیرونی ، آشکار شدن برخی تضادها ، تغییر در فرهنگ و ... خود دلیل تغییر نیستند بلکه معلول آن میباشند و بطور جالبی ، معمولا علت در آینده اتفاق می افتد تا گذشته را تغییر دهد.
تفاوت در گذشته احساس میشود چرا که مانند محیط امروز که آینده دیروز است با محل دیروز که گذشته ای از جال میباشد فرق میکند . موجودات دیروز زمانی برای تغییر امروز نمیابند ولی خود تغییر موجبات تفاوت را بر می انگیزد که باعث رنجش محیط اول میشود .
التبه بازهم در اینجا لازم است به استقلال زمان اشاره کنم که "دیروز و امروز " لزوما به معنای گذشته و آینده زمانی نیستند بلکه به گذشته و آینده کلی اشاره دارند .
نامه ات را دیر ، شاید یک ماهی دیر خواندم که اگر خوانده بودم شکی که برای نیامدن داشتم به یقین میرسید و نه شما را میازردم و نه خودم بزرگتر میشدم .

از این بزرگ شدن حالم بهم میخورد

به قول سهراب:

عبور باید کرد
و هم نورد افق های دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف ، خیمه باید زد
عبور باید کرد
و گاه از سر یک شاخه ، توت باید خورد

زجر

یادم میاد وقتی پلیس امریکا با باتوم به جان دانشجوی ایرانی افتاده بود ، تمام فحشهای دنیا رو نثارش کردم. چند روز پیش در ایران جیغهای زیادی شنیدم و در فکر فرار حتی لحظه ای هم به اون انسانی که جیخ میکشید از سر بیعدالتی و زور فکر نکردم . امروز که فیلمی از این کثافت کاریها دیدم و تمام تنم به لرزش افتاد ، تازه به یاد اون روز افتادم .
از سفر 6 روزم به ایران خاطرات بسیار دارم . خوشحالم که رفتم تا بدنم امروز برای دختری که فریاد میکشد ، بلرزد

بخوانید نوشته نبوی را از وبلاگ ساناز عزیز

متاسفم