Monday, May 21, 2007

شب شعر

ساده باشیم ، چه در باجه یک بانک ، چه در زیر درخت

جای همه خالی امشب عیش و نوش براه بود . قلیون و چایی و حافظ و سهراب و به قول دوستی عطار شیرازی !!! فضای امشب و خیلی قشنگ کرد. دوستان همه اهل حال و تفسیر . بچه ها همه اهل نظر و تدبیر .
فالی زدیم و شاهدی . به نظر که مقبول افتاد و "صدای پای آب " رو خواندیم وشنیدیم و گفتیم .

چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی ، در حسرت مرگ

تفسیر زیبای زندگی و مرگ برایم جالب بود . تفسیر خدا

زیبایی ساده دیدن زمین. ساده خواندن تنهایی.

بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود

شاید مرور خودمان در خواندن سهراب

هر کجا هستم ، باشم.
آسمان مال من است .
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت؟

و تعاریف قشنگی ، زشتی

من نمیدانم
که چرا میگویند : اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید .
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد

اگر خوب فکر کنیم

زندگی شستن یک بشقاب است

0 Comments:

Post a Comment

<< Home