به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد*****
*****"If you can't have what you like, you have to like what you have.*****
Sunday, July 29, 2007
آتش بازی - کانادا
دیشب جای همگی خالی آتش بازی جانانه ای بود اینجا . در کنار نیما و نیلوفر عزیز و مادر گرامیشان خیلی خوش گذشت. زودتر رفتیم و جای بسیار خوبی هم پیدا کردیم . به قول نیما : "انگار که توپای نور یکراست میومدن تو صورتمون." بارها از خوشحالی داد کشیدم . این هفته و هفته دیگم ایم مراسم تو ونکوور هست . مامان و که میدونم عاشق اینجئر چیزاس و فکر کنم که بابام خیلی خوشش بیاد . حالا بچه ها فیلم و عکس گرفتن که وقتی واسم فرستادن میذارمشون که ببینین . در ضمن ! پلیساشون واقعا خفنن ! یه چی تو مایه های 1/3 بر و بچه های سید علی ! ببین اونا چین وقتی میزنن تو کلت !
I haven't ever really found a place that I call home I never stick around quite long enough to make it I apologize that once again I'm not in love But it's not as if I mind that your heart ain't exactly breaking
It's just a thought, only a thought
But if my life is for rent and I don't learn to buy Well I deserve nothing more than I get Cos nothing I have is truly mine
I've always thought that I would love to live by the sea To travel the world alone and live more simply I have no idea what's happened to that dream Cos there's really nothing left here to stop me
It's just a thought, only a thought
But if my life is for rent and I don't learn to buy Well I deserve nothing more than I get Cos nothing I have is truly mine
While my heart is a shield and I won't let it down While I am so afraid to fail so I won't even try Well how can I say I'm alive
این داش نیما خیلی باصفاست . هر دفعه این بشر حرف میزنه آدم کیف میکنه . امشب البته یاد وقتایی بود که نباید فراموششون کرد. روزایی که مدرسه هامون تعطیل بود و از تو تلویزیون ریاضی میخوندیم . یه پیکان آلبالویی داشتیم که شبا وقت آژیر قرمز اگه تو خیابون بودیم بابام چراغاشو خاموش میکرد . یادش بخیر ... یادمه چند بار همه خانواده رو کشوندم زیر پله ! با پاهام میزدم به تخت و حتی خودمم باورم میشد که بمبارون شده ... صحنه های دنبال کردن موشک ها هم جالب بود ! الام میخوره به کجا ؟ باور کردنش سخته ! تعریف نمیکنم ! باور نمیکنین ! ولی میگ اونقدر نزدیک بود که پرچم عراق رو من و پورنگ دیدیم ! یاد دبستان بخیر ... دم آقا نیمام گرم که یاد آدم میندازه روزای تلخی رو که شیرین ترین خاطرات از دلشون میاد بیرون
یادیم از آقا سعید کردیم . آقا سعیدی که فکر کنم هنوزم صبح تو تعمیرگاس. اقا سعید بسه ! شما کارتو کردی داداش . فقط از اینکه کارتو کردی و تاونشو دادی ناراحت نباش
چنین است رسم سرای درشت ===== گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
داش معین که مساوی با ادم شاد و دوست خوب. همیشه انسان احساس صمیمیت میکنه وقتی با این بشر ریاضیدان هم صحبت میشه
در ضمن من واقعا با کسی خورده ندارم ! حرف نزنم خودم راحت ترم .
امروز ،3 امرداد ، جشن امردادگان است . چه خوبه که به مناسبت این روز ، آتش بازی بزرگی هم تو ونکوور برگزار میشه ! البته برای من که دوست دارم امرداد رو که امشاسپندش نشانه جاودانگی و پاسدار گیاهان وسبزی و شادابی است رو جشن بگیرم . قدیما ، پدر ا ، پدربرزگا! مادرا ، مادربزرگا ! به باغاشون سر میزدن ! منم میرم سر زمین کوچولوم و به 4 تا گلی که دارم میرسم . گلام رزن به خاطر مامانم و آقابابام و یه سری آفتاب گردونم دارم که بابام و مادرجون دوست دارن .
واسه اینکه درباره جشن امردادگان بیشتر بدونید میتونیدکلیک کنید.
از این حسنی دسته گل خوشم میاد ! خداییش تو اون مملکت کمتر کسی میتونه با این جسارت حرف بزنه . البته یادمه آقای آقاجاری میگفت : حرف زدن اینجا خیلی خیلی سخت نیست ! باید ببینی بعدش چی میشه ! من که خودم سالها "حاج آقا ببخشید ! جناب سرهنگ غلط کردمم ! به خدا من با اون کاری ندیرم ! داشتیم رد میدیم از خیابون و ..." به راه بود . با همه "اهن و تالاپیم " که میکنم ، تو ایران که مثل موش بودم و فرارم کردم . یادم نمیرود زمانی را که با گروهی دوست بسیار خوب در خانه پویا بودیم و به جرم سوال کردن اینکه " حکم ورود به خانه دارید؟ " آنقدر کتک خوردم که تا چند روز یارای راه رفتن نبود ! (یکی از خاطرات شیرین ایران ! )یاد اینهم به خیر باد
این آقای رادان خداییش نمونه بارز رییس پلیس دولت جناب اینقدی نژاد است. از امروز هم که با شدت گرفتن برخوردها در ایران باید خواند: درگذشت مرحوم / مرحومه "زندگی " عزیز را به همه ایرانیان تسلیت عرض میکنیم. به قول خبرچین ، برای یک لحظه نفس کشیدن کجا برویم؟ همه باورمان شد:
اعتراف "جاسوسان" را اعدام " اراذل و اوباش " را دستگیری "مزاحمین نوامیس مردم " را
مبارک باشد این " امنیت اجتماعی" به قول فرانسویا : سلوت سردار
تفلد نازنین خانومم هستش ! تولدت مبارک نازنین جون . 120 سال سرزنده و شاد باشی. داشتم امروز (با کمال تعجب ) فکر میکردم ! دیدم شادابی این روزهام بخاطر هوا که نیست ، بخاطر آب و هوای مخصوصم ! که نیست ! بلکه بخاطر بدنیا اومدن شما دوستای باحال و خوبمه . فقط مامانمونم یکم تحویلمون میگرفت بدک نبود ! =========================================== ببینید این گوگل چه میکنه واسه زبان فارسی ! پست شاهین و بخونید . خودمونیم ولی این شاهین ما از اوناس که یه روزی میگیم " این آقاهه رو میبینی؟ با هم 380 داشتیما ! رفیقمونه " باشد که تحویل گرفته شویم
خیلی جالب است آنهایی که تا چندی قبل با لباس نظامی گرد شهر میگشتند ، اکنون کت و شلوار بتن میکنند . ولی جالب تر آنست که سخنانشان هنوز هم یاد روزهای تلخ گدشته را زنده میکند. یادش بخیر وقتی که در نزدیکی کوی صداهایی میامد ! ندیده بگیرید حضور کمرنگ ما را !
امشب "شب فیلم " داشتیم . از روشنایی بگویم بهتر و زیباتر است . دوستان سوال میکنند از "فروهر" . درست است که این نماد زیبا نشانه زرتشت هم هست ولی باید اشاره کرد که این نماد از دوران مادها ، نماد میهنی بوده است . اعتقاد من این است که همه ما ایرانیان به گونه ای زرتشتی هستیم ولی دلیل "فروهر" گردن من ، ایرانی بودن من است و خوشحالم که این موضوع را باید روزی چند دفعه توضیح بدهم که من " ایرانیم ". زیباست این جمله -----------------------------------------
Do you know anything about Farvahar? It's one of the most famous symbols in the world. Since Mesopotamian, Farvahar is the Iran's symbol. After Darius I, it became Zoroastrian symbol too. Please read more.
به دوستان بر نخورد ! ولی من از طرفداران آقای کرباسچی هستم . هر چند اعتقاد دارم که در زمان مدیریت ایشان اشتباهات بزرگی در مدیریت شهری و مالی تهران صورت گرفت . مانند اقای خاتمی ، آقای کرباسچی آغازگر نهادینه شدن یک حرکت - اگرچه دمکراتیک نبود - شد . مانند بسیاری از " خوشبختانه یا متاسفانه " های معمول ! ما دقیقا در زمان شهرداری آقای کرباسچی سبیل درآوردیم. عوض شدن چهره شهر تهران ، بازتر شدن فضای شهری ، که به بازتر شدن فضای فکری آنروز جامعه بسیار کمک کرد، از مسائلی است که به یاد من مانده است از ایشان. قصد داشتم بهتر بنویسم که زنگ نیما ی عزیز برای رفتن به کوه در این روز زیبای تابستانی مرا به رویاها برد! مصاحبه با آقای کرباسچی را بخوانید که خوب است برای انسان
یادمه گاهی "حکم" هم رو بازی میکردم ! باختن توی اون بازی از بردن برام کیفش بیشتر بود . دیروز که داشتم با "جسیکا" ، "گل یا پوچ " بازی میکردم بجای "گل" میخواست دست خالیمو پیدا کنه و خنده های بلند و بچگانش از باختن بود که منو به یاد این موضوع انداخت که بچه ها به باختن میخندن !
خیلی کیف میده تا آخر "کاروزو" که بخوانید هم مزه شیرین رو بازی کردن دهنتون رو پر از شکلاتای خوشمزه میکنه
But, yes, it is life that ends and he did not think much about it, on the contrary, he already felt happy and continued his song:
I love you very much, very, very much, you know; it is a chain by now that heats the blood inside the veins, you know...
caruso:
Here, where the sea shines and the wind howls, on the old terrace beside the gulf of Sorrento, a man embraces a girl after the tears, then clears his throat and contines the song:
I love you very much very, very much, you know; it is a chain by now that heats the blood inside the veins, you know...
He saw the lights out on the sea, thought of the nights there in America, but they were only the fishermen's lamps and the white wash astern. He felt the pain in the music and stood up from the p iano, but when he saw the moon emergin from a cloud, death also seemed sweeter to him. He looked the girl in the eyes, those eyes as green as the sea. Then suddenly a tear fell and he believed he was drowning.
I love you very much, very, very much, you know; it is a chain by now that heats the blood inside the veins, you know...
The power of opera, where every drama is a hoax; with a little make-up and with mime you can become someone else. But two eyes that look at you, so close and real, make you forget the words, confuse your thoughts, so everything becomes small, also the nights there in America. You turn and see your life through the white wash astern. But, yes, it is life that ends and he did not think much about it, on the contrary, he already felt happy and continued his song:
I love you very much, very, very much, you know; it is a chain by now that heats the blood inside the veins, you know...
و من بسیار خوشنودم که دکتر اینقدی نژاد بالاخره اعتراف کرد که :
احمدينژاد ادامه داد: برخي از ما و وزراء در ارتباط با گراني گله دارند. بايد يك نكتهاي عرض كنم؛ در حال حاضر نرخ تورم 13/6 درصد است كه ما ميخواستيم آن را تك رقمي كنيم و در اين راستا تلاش كرديم ولي محقق نشد. بخشي از گراني مربوط به ساختار اقتصادي كشور ماست. برخي از آن نيز در قانون مشخص شده است؛ مانند گراني ١٥ اقلام كالا كه يك قلم آن كم شد و ١٤ قلم شد. البته تلاش داريم تبعات اين گراني را كنترل كنيم و كاهش دهيم و اميدوارم اين اتفاق بيافتد.
وي گفت: امروز موج تبليغات سنگيني را مشاهده ميكنيم كه ميخواهند بخش رواني تورم را تقويت كنند. ميخواهند فشاور بياورند ولي من از مردم ميخواهم تحمل كنند و اين دولت با كمك مردم بر مشكلات پيروز خواهد شد. عدهاي ميخواهند از فضا سوءاستفاده كنند و بر مردم فشار بياورند. نبايد چنين اجازهاي بدهيم. دولت ميتواند با همراهي مردم اينها را شكست دهد. دولت بايد اطلاعرساني انجام دهد و مردم نيز همراه دولت باشند. در برخي از كالاها نيز شيب مصرف را ميتوان كنترل كرد
راستی بسیاری از دوستان کلیپ "حسن خطرناکه " رو ندیدن ! زودتر ببینین که زشته . البته یه بالای 18 سال هم داره که از یوتیوپ دوست داشتین ببینین (البته باید با "اکسپلورر" ببینید! ایران است دیگر ! فقط با این کار میکند! )ا
اولش فکر میکنی چه سخته ! فسنجون رو زدی و ساعت یادت رفته ! میدویی بیرون میبینی که اتوبوس رفت ! ولی به روزهای خوبی و خوشی تو 1 ساعت پیاده روی و تنهایی و تاریکی که فکر میکنی میبینی که خیلیم عاشقانه بوده همه اتفاقای عجیب ==================
تولد سه عزیزه نیما و کاوه و ؟؟؟ بچه ها تولدتون مبارک فقط آرزو میکنم که همیشه سبز باشید و سرزنده سالم هم بمانید لطفا آی آخری ! هر وقت میای ، دختر میای یا پسر ، بدون که هممون کمبودتو حس میکردیم تو این دنیا خواهش میکنم خوب بیا و زیبایهای دنیا رو بیشتر کن من که خودم از الان عاشقتم
بی ادب شدم من چرا ؟ !ااا. چه زشت ! چی گفتم ؟ نمیدونم !!!
خطر ! توصیه میکنم در دوستی با اینجانب دقت لازم را نمایید ===========
بعدشم مهدی راس میگه ! اگه زرتشتی در سرشماری نبوده ، معنیش اینه که دین رسمی نیست !
مگه دین رسمی نیست؟ میگن که واسه شناسنامه هم مشکل دارن زرتشتیان ! پس چطوری نماینده مجلس دارن ؟ مسلمونا که نمیتونن به نماینده زرتشتیان رای بدن ! من چرت گفتم بابا =========== همین دیروز داشتم میگفتما ! آقا فقط "بی بی اس" درسته ! آسمون ریسمون بافتن اصلا کار خوبی نیست! اشتباه کردم باید میگفتم حواسم نبود ! لج و لجبازی که نشد کار!!! بحث بی منطق کلا زیاد کردم ! فشار زندگیه دیگه :) =========== دوستی بعد از مهمانی پرسید: غذای بسیار خوبی بود ! میخوام برم از مامان نیما تشکر کنم . چی درست کرده بود ؟!؟!؟!؟! =========== خدا رو شکرنمردیم و دیدیم معین هم سالسا میرقصه !!! =========== ببینیم چی میشه حالا . اوضاع مقداری زیاد بر وفق مراد نیست
جای شما خالی امروز روز بسیار پرباری (البته نه از لحاظ درسی بلکه از لحاظ تفریحی ) بود ! بعد از اینکه با شما گفتگو نمودم تا ساعت 3:00 وقت گرامی به بطالت گذشت تا با دوستان به پایکوبی در این غرب فلک زده رهسپار شدیم . جای شما خالی چند عدد نمایش رقص هم برقرار بود و چند تن از دوستان رو هم دیدم که مدتها بود ندیده بودم . خوشحالی خودم را از خوردن پیتزا بعد از 4 ساعت رقص به هیچ عنوان نمیتوانم پنهان نمایم . مخصوصا که بعد از آن به فستیوال موسیقی جاز رفتیم و مثل همیشه کله خرابی کردیم و تا جا داشت بالا و پایین پریدیم . این موسیقی جاز هم خیلی باحال است ! این ناز و ادا ها مخصوص دخترهای ایرانی نیست ! امروز آقای "م" هم ناز و عشوه شدید آمدند که " ما نمیرقصیم " که البته با توجه به عوامل محیطی بسیار سرشان کلاه رفت ! بالاخره تازه از ایران برگشته اند و زیاد عجیب نیست . در جیم ! حالیشان میکنم بعد از موسیقی جاز هم قدمی زدیم در داون تاون ونکوور و کلی خندیدیم . متاسفانه جزییات مسائلی که موجب خنده چند روزه ماها شده است را نمیتوانم افشا کنم ! ولی از آن روزهایی بود که سالها در خاطر میماند ========== ونکووری ها : این روزها روزهای فستیوال و رقص است . تابستان را از دست ندهید. این اتفاقهایی است که در پارکها خواهد افتاد . تنیسور ها حواسشان به استنلی پارک باشد لطفا اینجا هم دنس اسپورت ایونت هست . یکشنبه های رابسون اسکور را از دست بدهید سر خودتان کلاه رفته است