Saturday, September 30, 2006

Clinton's interview

I know it was hot a week ago, but just watch it and think about it.



Friday, September 29, 2006

برنامه گلها

برنامه گلها

Love you Guys


Anoushe Ansari came back from the space. I wrote about her. I hope Iranian women can learn how successful a woman can be. I know one lady like Anoushe and she is my beautiful MOM . She is brave. She wants to change anything that is not right. She wants to try. I love her attitude on facing the problems. She sees the difficulties as a matter of life.
Love you Rozenberg.
On he other hand, my DAD is the most innocent man in the world. I wonder if he disturb anyone in the world? That's really hard not to bother other people. Uncounciously, we bother other people sometimes. It's really hard to satisfy all of the people. It's Behrooz's art! Be my dad's friend! He can garantee your satisfaction. Everybody loves him.
By the way, you can see Anoushe's picture after returning from the space from BBC.

خاطرات انوشه رو میتونید از تو سایتش بخونید .

Thursday, September 28, 2006


Mom!

These are my friends that I work with in CIBER lab at SFU.

مامان ! اینا دوستام و همکارای من هستن . اینجا میتونی فزتاش و کوهیار و کاوه رو هم ببینی که از بهترین دوستامن اینجا و بخاطر کمک هاشون همیشه مدیونشون هستم

صف پایین از چپ به راست: دومی کوهیار ، خانم وسط بوزنا هستش ، پنجم فرتاش

من تو عکس نیستم چون 5 دقیقه قبلش رفته بودم سر کلاس



گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيب آيد ز در
گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم

گفتی که تلخی های می گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم
گفتی چه می بينی بگو در چشم چون آيينه ام
گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم

گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند
گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم

گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم
گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم

(سیمین بهبهانی)

She is on earth again !


Anoushe Ansari returned to earth. Watch it from BBC .
The Soyuz shuttle, carrying the first woman space tourist, has landed safely after visiting the International Space Station.
Anousheh Ansari, who paid $20 million for the trip, and the rest of the Soyuz crew came back down to earth in Kazakhstan.

انوشه به زمین بازگشت . خبرش رو از بی بی سی بخوانید یا از اینجا ببینید

نامه آقای خمینی

به نظر من نامه آقای خمینی در سال 67 در مورد آتش بس را جتما بخوانید



A very interesting article about Anoushe Ansari.

I love this hero. Look at the flag, the beautiful Iran's flag.

Wednesday, September 27, 2006

رودها آواز خويش را گم مي كنند ، اگر سنگها را از سر راهشان برداريم

میتونی منو بگیری؟

احساس مفید بودن میکنم . احساس میکنم باید برای هر چیزی بجنگم تا بدستش بیارم . حتی اگر خسته باشم و با پدر و مادرم خسته حرف بزنم از اون ور دنیا میفهمن ! پس باید واسه گرفتن و دادن حس خوب به اونام بجنگم
خسته اومدم خونه از سر کار و با خودم داد میزدم که ایمیل و باز کردم و دیدم از علی خاکشایی نامه دارم . نوشته هاش انرزی عجیبی بهم میده . خدا رو شکر که دوستای خوبی دارم
تولد لانا بود امروز . براش آرزوی موفقیت کردم
دیگه چه کار خوبی کردم ؟ آهان ، 6 تا بچه دارم سر کارم و باهاشون بازی کردم 2 ساعت . هفته ای 1 روز کارم اینه . فکر کنم اونا با من بازی میکنن ! نقاشی کشیدیم ، آواز خوندیم ، کارت بازی کردیم و ... برام جالبه سادگیشون و تفاوت توی شخصیتشون . با همه تفاوتها یه چیز مشترک داریم ! اگه گقتی؟
هاها ؛ اگه تونستی منو بگیری اونوقت میفهمی

Friday, September 22, 2006

اول مهر


روز اول مهر که میشد ؛ آقا بابا همیشه با یه شادی خاصی میخوند
مدرسه ها وا شده
همهمه برپا شده
...
یادش بخیر
این فقط یک عکس نیست . کل زیبایی کودکی من در این عکس نهفتس . وقتی به او نگاه میکنم؛ زیباترین لحظاتم به یادم میاد. وقتی به دیوار عکس مینگرم؛ به یاد باغچه کوچک کنار دیوار میفتم و ساعتهایی که به بوییدن گلهایی که کاشته بود گذشتند و چه زیبا گذشتند. وقتی به درخت مو گوشه عکس نگاه میکنم ، به یاد روزهایی میفتم که از روی بالکن میپریدم رو دیوار تا انگورای اون درخت رو بچینم
به یاد پارک کردن ماشینش توی حیاط ! به یاد پارک رفتنش ... تمام خونه رو میتونم با تمام جزئیاتش ترسیم کنم . حتی پنجرا آشپزخونه رو که به یه حیاط خلوت کوچک باز میشد
دارم به سوناتای باخ گوش میدم و مینویسم ... باور دارم که باخ هم لذت دوست داشته شدن و دوست داشتن رو درک کرده که من اینگونه به او احساس نزدیکی میکنم

Ageing

The process of ageing is like losing virginity, you might be able to undo it. You can cover it up from outside but you helplessly feel it inside.

From: Mehdi's weblog

Thursday, September 21, 2006

It's never good enough just to talk about a good game !

Wednesday, September 20, 2006

حیف وقت

I really don't have time to write about the President Ahmadinejat's speech in the UN. Like always, completely useless,and even thinking about that is waisting the time.
BUT, for the first time, I really liked the Bosh's speech .

حیف وقتم که واسه نوشتن در مورد حرفهای آقای احمدی نزاد عرب! تلف کنم

I am busy




I am satisfy from myself these days as I am doing many new things. I always ask myself:

Behzad! When was the last time that you did something for the first time?

I went to the Salsa class tonight, I got my new project from Bozena today, I found 3 jobs in Canada for this semester !

Wow! I am busy :)

چقده کار دارم ! الان که داشتم به انگلیسی کارامو مینوشتم یهو دیدم که این تو بمیری از اون توبمیریا نیست ! خیلی باید دقت کنم تا همه کارامو درست انجام بدم
امشب رفتم کلاس رقص ! خیلی باحال بود و خوشبحالم شد . خدا دخترا رو زیاد کنه که بدنشونو تکون میدن آدم غم دنیا رو فراموش میکنه ! توپ برگشتم خونه و میخوام الان رو تکلیفم کار کنم
هی تو ایران می گفتن سکسی فکر نکنین ! اینجا هی میگن سکسی فکر کنین
هی تو ایران میگفتن تو چشم دخترا نیگا نکنین ! اینجا هی میگن تو چشم پارتنرتون نیگاه کنین
هی تو ایران میگفتن از دخترا یک متر فاصله بگیرین ! اینجا هی میگن 10 سانتم زیاده
هی تو ایران میگفتن قر ندین ! اینجا هی میگن قر بدین
و ادامه دارد

Tuesday, September 19, 2006

دل خوش

جا مانده است
چيزي جايي
كه هيچ گاه ديگر
هيچ چيز جايش را پر نخواهد كرد
نه موهاي سياه و
نه دندانهاي سفيد
حسین پناهی

جرم جوان بودن در ايران


این مقاله رو در روز خواندم. بعنوان کسی که سالها از این نوع ترفندها استفاده کرده؛ فکر کردم که خوبه اگر اینو بگذارم و چون روز تو ایران فیلتر شده, کامل کپیش کردم
نظرت درباره ايران چيست؟ چه تصوري از اين کشور داري؟ درحالي که در يکي از مراکز خريد، با همراه شانزده ساله ام مي گشتم، مي خواستم به او نشان بدهم که يکي از شگفتي هاي اين سرزمين بي نظير، جوانان تهران هستند. در فيلم ها و گزارش هاي زيادي از آنها صحبت شده است، اما مواجه شدن و زندگي کردن با آنها، چيز ديگري است.

يکي از قهرمانان فيلم "ماهي ها هم عاشق مي شوند" در آخر فيلم مي گويد: "اين روزها، جوان بودن جرم است." با توجه به اينکه هفتاد درصد جمعيت ايران را جوانان را تشکيل مي دهند، بايد به اين نتيجه رسيد که در ايران، زندگي کردن جرم است. قوانين جمهوري اسلامي واضح اند: مهماني رفتن، مصرف الکل، شنيدن موسيقي راک، قدم زدن دختر و پسر ها دست در دست هم، بوسيدن در مکان هاي عمومي، داشتن رابطه جنسي قبل از ازدواج. اما به اطراف خودم نگاهي مي اندازم: آيا اينجا ايران است؟ هزاران ترفند بکار رفته است که اجناس مغازه لباس زير زنانه از جشم مردان در امان باشد، اما نگاه ها آنچنان است که لحظه اي فکر کردم در يکي از سکس شاپ هاي آمستردام هستم. يکي از دوستانم يک تاپ کوتاه تا بالاي نافش مي خرد. چطور ممکن است؟ طبق قوانين اسلامي زنان فقط بايد لباسي را بپوشند که تمام بدنشان را بپوشاند و روسري هم روي سر بگذارند. پس اين تاپ به چه دردي مي خورد؟ دوستم که متوجه تعجب من شده بود گفت: "آن را در پارتي مي پوشم. در ايران بين مکان هاي عمومي و خصوصي فرق وجود دارد." کم کم داشتم متوجه مي شدم. شب جمعه بود و جوان هاي خانواده هاي متوسط تهراني، خودشان را براي مهماني آماده مي کردند.

آنان در خانه اي جمع مي شوند و تا صبح مي رقصند. تا چند وقت پيش، معروف ترين دي جي تهران، مرجان، دختر يک روحاني بود. اما بعد، به لطف دستمزدش که شبي 500 يورو بود، به يکي از آرزوهاي جوانان ايراني رسيد و به ترکيه رفت و قدم بعدي او يا انگليس و يا آمريکا خواهد بود. در اين مهماني ها الکل هاي بي نام و نشان مي نوشند و رابطه جنسي برقرار مي کنند. دو جواني که با هم ازدواج نکرده اند، نمي توانند در هتل اتاق بگيرند و موقعيت زيادي براي با هم بودن ندارند. اما همگي تمام هفته در انتظار مهماني شب جمعه هستند.

اما هميشه بايد مواظب باشند که گير بسيجي ها نيفتند. آنها نظاميان مذهبي هستند که جوانان را مي گيرند و يک شب در زندان نگه مي دارند و به دليل نقض موازين اسلامي، شلاق مي زنند. اين کنترل ها نسبت به ده سال گذشته، کمتر شده است. بعضي وقت ها فقط کافي است که به پاسدار ها سي يورو باج بدهند. مشکل اينجاست که بچه هاي انقلاب تعداشان زياد است و کنترل کردنشان، مشکل.
نسبت به سال 1979، سال سقوط شاه و انقلاب (آيت الله)خميني، جمعيت ايران دوبرابر شده است و مشکل بزرگي به اسم بيکاري هم بوجود آمده است. پسر ها در مترو خوشان را شبيه به پانک ها درست کرده اند و دختر ها هم که بايد روسري هايي سرشان کنند که تمام موهايشان را بپوشاند، اين روسري ها رنگي و کوچک است.

اين جوان هاي ماماني و بيکار، آدم را به ياد قيلم هاي اوايل دهه نود مي اندازند. ايران با بزرگترين نرخ بيکاري روشنفکران، مواجه است. سيستم دانشگاهي ايران، هر سال تعداد زيادي فارغ التحصيل بيکار وارد اجتماع مي کند که اين يک تراژدي واقعي است. با اين حال اين امکان وجود ندارد که همه حرف هايشان را بدون ترس بزنند و خود سانسوري نکنند. انتخاب محمود احمدي نژاد تا کنون سايه اي از ترس بر زندگي جوانان نيانداخته است. شايد دليلش اين است که احمدي نژاد نمي خواهد در اين موقعيت حساس بين المللي و مناقشات اتمي اش که باعث تنش در سرتاسر خاورميانه شده است، اکثريت جامعه را از خودش برنجاند.
محمد علي که 24 ساله و دانشجوي مهندسي است. او مي گويد: "انرژي هسته اي حق ماست، اما جانم را فداي آن نمي کنم." از ضبط صوتش صداي موسيقي جووانوتي و مدونا و خوانندگان ايراني و ترک، پخش مي شود. موسيقي غربي غدغن است و از راديوي احمدي نژاد، پخش نمي شود.

جوانان تهران، وقتي درباره آينده کشورشان حرف مي زنند، افسردگي شان را پنهان نمي کنند. بعد از هشت سال رياست جمهوري خاتمي، حالا دچار نااميدي شده اند. بعد از آن نا اميدي، جوانان بيش از پيش به خلوت خود گريختند و به ناهنجاري هاي جامعه غرب پناه بردند. مواد مخدر، معضلي است که گريبان چهار ميليون ايراني را گرفته است. مواد مخدر از همه نوع در دسترس است، چه موادي مثل ترياک، چه مواد توهم زا.

دولت، پوسترهايي را درباره خطرات تعويض سرنگ، که اولين عامل ايدز در ايران است، پخش کرده است. از سال 2005 هم شمار فروش کاندوم به لطف يک تشکيلات خصوصي، افزايش پيدا کرده است. رابطه جنسي ديگر درميان جوانان ايراني تابو نيست. براي برقرار کردن ارتباط، جوانان جمله اي از يک سريال پرطرفدار انتخاب کرده اند: "سلام عزيزم، خوب هستي؟" با اين جمله پسرهاي جوان حدس مي زنند که دخترها با آنها ارتباط برقرار خواهند کرد يا نه. تقريبا اين يک جمله ملي است.
روابط جنسي قبل از ازدواج، دست کم در ميان قشر متوسط، عادي شده است. بسياري از دخترهاي جوان، براي حفظ آبرو، پرده بکارتشان را ترميم مي کنند. اين عمل جراحي حدودا 50 يورو خرج دارد و مدت زمان عمل هم بسيار کوتاه است.
نکته ديگر اين است که جامعه ايران يک جامعه سکولار است: 70 درصد از جوانان اعتراف مي کنند که اعمال مذهبي را انجام نمي دهند، دستکم تا مدتي در برنامه هاي سياسي شرکت نمي کنند و ترجيح مي دهند خشم و نااميدي شان را از طريق وبلاگ ها نشان بدهند، زيرا وبلاگ مجاني است و نامشان هم فاش نمي شود.

ايران واقعي ، بسيار پيچيده تر از تصويري است که دولت ايران دوست دارد نشان بدهد و از آنچه رسانه هاي غربي آن را حکومت ديني تاريک مي نامند. در تاريخ اين کشور، تغييرات بزرگ هميشه روندي طولاني را طي کرده اند تا اينکه ناگهان و به سرعت منفجر شوند. هواي تهران دارد تاريک مي شود. در حال حاضر، جوان ها پارتي مي گيرند و مخالفتشان را از اين طريق نشان مي دهند!
منبع: لارپوبليکا، 13 سپتامبر 2006
منبع من : روز آنلاین

Monday, September 18, 2006

Anoushe in space



Please watch the Anoushe Ansari when she was going to space . NASA database

فیلم پرواز انوشه رو اینجا میتونید ببینید
با تشکر از بهرام عزیز

Sunday, September 17, 2006

There has been never been the more beautiful bride.


There ar edifferent ways of dying. I love this one. Dying with hope, with self confidence.
She maybe can not live longer than a month, but I will remember her. She is very strong. I wish I were her. You can see her on CNN.
I was very confused durin the last week as I had a very big problem, but Behzad! remember:

If you want something you never had, do something you have never done.

I won't get the ways that life takes me. As one of my friends wrote me in her email, I shall remember that I need to use my life and my time correctly.

I was born to live, and NOT living because I was born.


Oriana Fallaci

Oriana Fallaci lost her protracted battle with breast cancer on September 15, 2006.

Oriana Fallaci (June 29, 1929September 15, 2006) was an Italian journalist, author, and political interviewer. A former antifascist partisan during World War II, she had a long and successful journalistic career. She died in her native Florence, Italy. She was 77 years old and had been suffering from breast cancer for some 15 years.

read more about her HERE

همه ما نوشته های اوریانا فالاچی رو به یاد میاریم وکتابهاشو وقتی که با بزرگترین سیاستمداران و دیکتاتورهای دنیا گستاخانه مصاحبه میکرد و ازشئن انتقاد مینمود. بارها مصاحبه ایشون رو با شاه ایران و آیت الله خمینی مقایسه کردم و به ارزش کارش بیشتر پی بردم.
ساناز در مورد ایشون پستی نوشته که میتونید بخونید
روحش شاد

Anousheh Ansari


Do you know her? She is Anousheh Ansari who is going to the space in less than 6 hours. Read about her more at her website.

انوشه انصاری 6 ساعت دیگه میره فضا ! سایتشو میتونین از اینجا ببینین

Wednesday, September 13, 2006

My current situation ! سردرگمی


We are just a moment in time,
A blink of an eye,
A dream for the blind,
Visions from a dying brain,
I hope you don't understand
We all have something to think about. We all have our own problems, but good for the people who try not to make others sad !
مردان خدا پرده‌ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
خیلی گرفتارم ! با کسی در افتادم که ازم خیلی گنده تره ولی اشکال نداره ؛ من کوچولوم ! ببین اسم وبلاگمو ... اصلنم از آدم گنده ها نمیترسم
واسه حقمم میجنگم ، تا حالا که همینطوری بوده تو زندگیم . تو هم بهم گفتی که نترسم و شاهین ها رو یادم باشه منم دارم میرم تو شیکمش و باهاش میجنگم. هر چقدرم میخواد قدرتمند و بزرگ باشه. اصلا هر چی گنده تر بهتر
الان اولین بارون جدی تو ونکوور داره میاد و خورشید میگه بای بای تا 7-8 ماه دیگه ؛ همه جا یه سری مسائل داره دیگه
یه فال حافظ برای خودم گرفتم و این آمد، خوبی و بدیش بماند

Monday, September 11, 2006

Grouse Mountain







دوستای خوبم داوود و مهدی و لاله و یاسمن . قراره که هر هفته بریم . فعلا دومیش بود و ایشاللام که همش میریم. رفتیم رستوران ایرانی و چه غذایی خوردیم.
این سارا خواهر من هوله !!! نمیذاره بنویسم میگه زود بفرست ! بعدا مفصل مینویسم واسه مامان و بابام
زبون درازی به اون ساراهه ، هاها. بوس

جشن شهریورگان

شهریور روز از شهریورماه برابر با چهارم شهریور در گاهشماری ایرانی
جشن شهریورگان که از جمله­ی جشن­های آتش می­باشد و در شهریور روز از شهریورماه برگزار می­شود.
واژه­ی شهریور که برگرفته از «خشَترَه وَئیریَه» اوستایی است به مانک (معنی) شهر و شهریاری شایسته و نیرومند است.شهریور نام یکی از امشاسپندان (فرشتگان) است که مظهر پادشاهی آسمانی و نیروی خدایی بوده و همیشه خواهان فر و بزرگی و نیرومندی است.این امشاسپند در جهان مادی، نگهبان سیم و زر و فلزات دیگر و دستگیری از بینوایان و فرشته­ی رحم و جوانمردی است.
از آن­جایی که این جشن به پادشاهان دادگر بستگی دارد که نماینده­ی شهریاری آسمانی هستند، ایرانیان باستان در این روز پس از نیایش اهورامزدا و نیکوکاری کردن و دادن غذا به فقرا و نیازمندان، نزد پادشاه رفته و این جشن را شادباش می­گفتند. سپس فلزهای کهنه را از انبارها بیرون آورده و نو می­کردند و پس از آن به شادی و پایکوبی می­پرداختند. در صفحه­ی 251 آثارالباقیه چنین آمده است: « شهریورماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم، جشن می­باشد، آن را شهریورگان گویند. معنی شهریور دوستی و آرزوست. شهریور فرشته­ای است که به جواهر هفت­گانه از قبیل طلا، نقره، مس، آهن و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آن­ها بستگی دارد، کارگزار (موکل) است. »از دو دید دیگر می­توان اهمیت جشن شهریورگان را دریافت:نخست این­که ماه شهریور، ماه گردآوری محصولات کشاورزی می­باشد و به خصوص برای کشاورزان این نتیجه گرفتن از کار و زحمت و کشت­وکار و به دست آوردن محصول همیشه همراه با شادمانی بوده و برای همین باید این کار با جشنی همراه می­شده.دیگر این­که در این ماه پاییزه کاری آغاز می­شود و چون آغاز هر کار نیکی را باید با شادی در آمیخت از این رو نیز جشن شهریورگان را می­توان آغاز فصل نویی دیگر از هنگام کشت دانست.

Wednesday, September 06, 2006

جهان سوم


چند سال پيش در دانشگاه سوربن تدريس مي کردم. روزي در آخر ساعت درس يک دانشجوي دوره دکتراي نروژي ، سوالي مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم مي آييد،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط یکی دودقيقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم که روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جايي است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب مي شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد بايد در تخريب مملکتش بکوشد."!
پروفسور محمد حسين پاپلي يزدي

Tuesday, September 05, 2006

International Student Orientation





These are my newest pictures from ISO. It's really fun to see different people from different places. Specially when you job is trying to make good connections between the cultures, and showing the good aspects of the Persian culture to other people.

Monday, September 04, 2006

پيمانه که پر شود، چه شيرين و چه تلخ


چون عمر بسر رسد، چه بغداد چه بلخ
، پيمانه که پر شود، چه شيرين و چه تلخ
؛ خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی
، از سلخ به غره آيد، از غره به سلخ
دیروز جای همه خالی رفتیم کوه ! با مهدی عزیز که آینده دوستیمون رو روشن و خوب میبینم ؛ سبای نازنین , یاسمن مهربون که حالا
میگم چرا و لاله و 2 تا دوست جون جدید که تازه از ایران اومون به نامهای پیوند و علیرضا . هممونم که همدانشگاهی
ونکوور که زیباست و مخصوصا با آدمای نازنینم که باشی بیشتر خوش میگذره ، فقط جای کوهیار عزیز خالی بود که ایشالا دفعه بعد همه با هم میریم
بعد از کوه همه رفتیم خونه یاسمن و چتر اندازی ! آخرشم من نفهمیدم تعارف کرد یا نه ولی هر چی بو جاتوم خالی ! ته چین و مرغ و فرنی و سالاد شیرازی و ... آقا برو تا ته
حالا قضیه شعر و خیام و اینا
داداش این دوست خوب ما بیچاره تازه از کمپینگ برگشته بود و خواب که یهو با صدای در از خواب پرید ! اومد در رو باز کرد و دید ای وااااااای !!! یه لشکر ریختن تو خونش
اینا کین ! اینا کجا بودن و ... خلاصه بنده خدا خودشو زود جمع و جور کرد و بفرما رو زد و مام که رو مبلا ولو بودیم . سر شام مشروبی داشت بس تلخ که نوشیدیم به سلامتی همه
بس تلخ بود این معجون ولی بعد از کوه حالی اساسی به ما داد
دست بهرام عزیز درد نکنه

Good job Aravane.

Aravane Rezai lost her match on 4th round to Elena Dementieva {RUS (4)}, but look at the statistic of the match.
Good job Aravane, Good job

Sunday, September 03, 2006

They are cute,aren't they?





Do you wanna see my Tomatos? They are the cutest tomatos in the world. I really enjoy eating them as I worked for them.

Friday, September 01, 2006

Aravane Rezayee won in the 3rd round




If you wanna trace the Aravane Rezayee's matches in US OPEN, Click here .
She is doing a good job. She won a match with Maria Kirilenko who is the 20th seed in the world in the 3rd round. Guys ! it's not a joke.

Please be my friend. Is it possible?


Today was the international students orientation at Simon Fraser University. Full of new great friends, and future opportunity for making a great world. Also my friends who were volunteer for presentation for international office gave me FREE FOOD ! Katrina make me a charity bag and I could gather 2 juice, 2 sandwitch, 2 chocklate, and 2 chips for my snak !
I really suggest you to find some volunteer friends ! I am volunteer myself and I give you free FOOD.
Please be my friend. Is it possible?