We may not be big, but we are SMALL
به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد***** *****"If you can't have what you like, you have to like what you have.*****
Sunday, September 30, 2007
Friday, September 28, 2007
Tuesday, September 25, 2007
یک نکته
گوش میکنم .بارها سعی در زمزمه اون داشتم ! La Femme de Mon Ami سالهاست که من به
"البته فقط زمزمه آهنگ" رو، ولی حتی یکبارهم سعی در فهمیدن معنی آن نکردم .
از این نکات ریز در زندگیم زیاد است . در این چند دقیقه ای که از فکر کردن به این مسئاله میگذرد دارم به این نتیجه میرسم که بهتر است کارها و شعرهایی رو که فهمیدم و فقط زمزمه نمیکنم رو بشمرم ! تا 10 که بلدم؟
Sunday, September 23, 2007
Saturday, September 22, 2007
effective without any prove
I love the scene he got shot! It's the last scene in this part. The very last one. I wonder what would I do when I got shot by the life.
Nietzsche brings the idea of eternal return. In a very simple sense, if I live only once, I may not live at all. In other words, everything will happen when we experience it, and recurrence of it makes the return infinitely. Nietzsche proved it to himself in Thus Spoke Zarathustra, part III, chap. 2, #2, Of the Vision and the Riddle .
The beauty is he called it "The thought of eternal return". thoughts don't need to be proved to be effective.
I like it, and I believe in it. Even everything is a lie, and time is a circle!
Thursday, September 20, 2007
again and again
اینم از این ! به قول "سان جون"
سرانجام ترسم را كنار گذاشتم. اما از او نمادي ساختم از همه آن چيزها كه در نظرم ناشناخته و هول انگيز بود. او همه چيز بود. رياضياتي كه نمي فهميدم و مادر طبق معمول غلط و غلوط آن را جبر مي ناميد. كم ترين مخرج و بيشترين ضريب مشترك بود. زندگي خارج از خانه من در دل مه و دور از مادر وبد. و تنهايي ام، عجز و درماندگي ام در پيدا كردن دوست،زحمت مشق نوشتن، افسوسم از بزرگ شدن، خالصه عمي بود كه وقتي تاريكي شهر را فرا ميگرفت و خيابانهاي خلوت و تاريك را تماشا ميكردم، سرتا پاي وجودم را ميگرفت!
سبيل سفيد/ ناتاليا گتيربورگ
و به قول دوستی
It's all about life!
Tuesday, September 18, 2007
به یاد آقابابا
حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا === سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا
قيزلار اوْنا صف باغلييوب باخاندا=== سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه
حيدربابا ، کهليک لروْن اوچاندا کوْل ===ديبينَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چيچکلنوْب ، آچاندا === بيزدن ده بير موْمکوْن اوْلسا ياد ائله
آچيلميان اوْرکلرى شاد ائله
بايرام يئلى چارداخلارى ييخاندا === نوْروز گوْلى ، قارچيچکى ، چيخاندا
آغ بولوتلار کؤينکلرين سيخاندا=== بيزدن ده بير ياد ائلييه ن ساغ اوْلسون
دردلريميز قوْى ديّکلسين ، داغ اوْلسون
حيدربابا ، گوْن دالووى داغلاسين ! === اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسين !
اوشاخلارون بيردسته گوْل باغلاسين === يئل گلنده ، وئر گتيرسين بويانا
بلکه منيم ياتميش بختيم اوْيانا
حيدربابا ، سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !=== دؤرت بير يانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بيزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون=== دوْنيا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ايتيمدى
دوْنيا بوْيى اوْغولسوزدى ، يئتيمدى
حيدربابا ، يوْلوم سنَّن کج اوْلدى=== عؤمروْم کئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى
هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى=== بيلمزيديم دؤنگه لر وار ، دؤنوْم وار
ايتگين ليک وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار
Taghriban Behesht
It's one of my friend's perspective from the Iran's environment.
"
inja ke hame chees aliye hich ghamy nadarim joz faravary sokhte hasteyi
ke inoham reis jomhore mahbobemon gofe ta do se rooze dige hal mikone va iran mishe behesht
va ye jaye onayi ke az iran raftan misoze
kholase inam gozaresh vaze ma
ghorbonet
"
I have to finish the experiment, my thesis, a paper, and a course related report. That's why I am always either at work or at SFU these days, and I don't have Farsi keyboard to write in Farsi :(.
Monday, September 17, 2007
War on Iran?
I was reading BBC. The main article is about the Iranian's response to the French's foreign minister's speech on war with Iran. I guess it is worth reading the comments of readers.
The interesting point is I couldn't find many ideas supporting the war. It makes starting the war for US very hard.
At least I hope ...
Sunday, September 16, 2007
Sweet dreams of you simple life
Who is the rat? We all have some tails. There are plenty of rats around us. Remember, everyman earns what he wants! and don't trust to somebody who has nothing to lose.
All dead! It's true. how far will you take the lies? What about the scarifies?
I strongly agree with Costello that "I don't want to be a product of my environment. I want my environment to be a product of me."
Watch "The Departed" very carefully. Watch the dead. Are the rats dead?
The Blue Danube
داشتم بهش گوش میکردم و مرور میکردم زندگی رو
Saturday, September 15, 2007
The stuff of thought
I was watching Steven Pinker's speech on language, and how it is related to human relationships. I thought it worth sharing.
Every sin leaves a mark
دلیل انسان دوستانه زنی برای حفظ یک کودک . تحت تاثیر قرار گرفتن یک جاسوس با دلیلی بی اهمیت به نام "سن" قربانی . خشونت بیمورد و غیر واقعی و ضعیف بودن بسیاری از شخصیتها مثل جوان ابتدای فیلم یا حتی "راننده" که مثل "راکی " هی چاقو میخورد و بازم میجنگد و ... ، از نظر من باعث انتقادهای فراوانی میشه از طرف منتقدانی مانند راجر ایبرت که به این مسائل خیلی حساسند.
با تمام این حرفها ساختار فیلم از بسیاری از فیلمهایی که من امسال دیدم قوی تر بود و چون داستان به "پدرخوانده " نزدیک است و پدرخوانده هم ،هم از نظر فیلم نامه و هم شخصیت پردازی ( سانی ؟ پدرخوانده ؟ مایکل ؟ ... ) به جرات قویترین فیلم تاریخ است ، کار "کرانبرگ" را بسیر مشکل کرده است.
البته دوباره! من رو چه به نقد.
Wednesday, September 12, 2007
dastan
Ey khodaaaaaaaa! Ina khatarnakan! Mare samiyan ! agha nayayn daneshgah ya age miyayn Library nayayn . Vase khodetoon migam !
khosh be hale Sigi ke graduate mishe o lazem nist zajr bekeshe!
ajab dastaniye agha
Failing again
I failed!
Fail! Try again ! If you wanna fail, fail better!
Have you ever heard about "Eternal Return"? I guess I am doing everything again. According to the Eternal return idea, if I live more than one it is as if I never live ! I am repeating all of my life again.
I guess I am just a moment in time ...
Tuesday, September 11, 2007
حرفی نیست
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد ----- نه هرچشمی نظردارد نه هر بحری گهر دارد
و گاهی فقط "انسان" بودن کافی است
سلام به آقابابا برسانید تا فردا باهاش حرف بزنم . گچ را تحمل کردن در آن سن خیلی سخت است.
شب از سرما یخ زدیم ! هوا بسیار سردتر از آنی شد که اعلام کرده بودند و حتی ار کیسه خواب هم میلرزیدیم ولی خندیدیم به بیخوابی و سرما ! فقط خندیدیم و نخوابیدیم
فردا صبحش تا ظهر صبحانه خوردیم ! و برگشتیم به دریاچه اولیه تا آماده شویم به " کوه فراستی " برویم .8 ساعت رفت و برگشت طول کشید.
شب دیر وقت به خانه برگشتم.
دوستانی باور نکردنی پیدا کردم .
Friday, September 07, 2007
Camping at Lightening lake
چند وقتی است به پر و پای یکسری میپیچم که خیلی حال میدهد. مانند این است که گوش خدا را بپیچانی که "کره خر ! ما خوشبختیم یا آنها که بهشان عقلی دادی؟ مگر نمیدانی که بزرگترین خوشبختی انسان ، نداشتن عقل سالم است !؟"
فکر کنم با خنده از کنارم بگذرد
Tuesday, September 04, 2007
دوران
the other guys wouldn't
در دوران فرداد ، به دلیل بی اهمیت بی پولی ، سه روز مرکز شهر را پیاده گز کردیم .
وقتی با دقت به اطراف نگاه میکردم ، نظرم جلب شد به خطر وارد کردن "زمان" به عنوان بعدی در زندگی چرا که درگیری در زمان القا کرده بود که بیش از یکبار قرار است زندگی کنم . پس "برمیگردم " ای مکان ، باز میآیم ای انسانی که نماینده تفکری ، فعلا "وقت " ندارم
سه روز صبحها از خواب برخواستم ، صبحانه را در چشم انداز زیبای خانه خوردم و تا عصر که دوستان را ملاقات کنم در شهر قدم زدم . در تمام مدت فرداد کسی بود که تشویقم میکرد به "زندگی " که مدتها بود فقط شعارش را جمله وبلاگم کرده بودم . سه روز بستنی خوردیم . سه روز همدیگر را دوست داشتیم . سه روز خندیدیم و قول دادیم که یادمان نرود " زندگی " چیست .
دوستان عزیز - هر سه روز - که قدم رنجه کردید و شبهای فراموش ناشدنی از خود آفریدید ، نمیدانم چگونه خوشحالی خودم را از داشتن شما ابراز کنم .
نمیشه آقا نمیشه ! زورکی نیست
و مرسی فرداد که در تمام "دوران " من حضور داشتی