تو را به یاد میآورم، آماندا
راستی آهنگ قشنگ "تو را به یاد میآورم، آماندا " رو شنیدین ؟
حتما بشنوید که بسیار زیباست
پیش درآمدی که رضا علامه زاده نوشته رو میارم ایتچا:
تو را به یاد میآورم، آماندا
وقتی ترانهی "تو را به یاد میآورم، آماندا"ی "ویکتور خارا" را ترجمه میکردم، دلم نیامد بدون آوردنش در این صفحه، تنها به گذاشتنش در کنار ترانهاش در سمت راست، زیر بخش "ترانههای آمریکای لاتین" اکتفا کنم. بیهیچ توضیحی شما را به دوباره شنیدن ترانه، این بار همراه با خواندن برگردان فارسی آن دعوت میکنم. گمان نمیکنم قلبتان نلزرد.
تو را به یاد میآورم، آماندا،
خیابان خیس،
دوان به سوی کارخانه،
جائیکه مانوئل کار میکرد.
لبخندی گشاده بر لب
باران بر گیسو،
هیچ چیز برایت مهم نبود،
میرفتی تا با او دیدار کنی
با او، با او، با او، با او.
تنها پنج دقیقه است
زندگی در پنج دقیقه جاودانه است.
بوق کارخانه صدا میزند
بازگشت به کار،
و تو، گامزنان،
نور میپاشی بر همه،
آن پنج دقیقه
شکوفایت میکند.
تو را به یاد میآورم، آماندا،
خیابان خیس،
دوان به سوی کارخانه
جائیکه مانوئل کار میکرد.
لبخندی گشاده بر لب
باران بر گیسو،
هیچ چیز برایت مهم نبود،
میرفتی تا با او دیدار کنی
با او، با او، با او، با او.
با او، که بر خاک غلتیده است،
که هرگز آزاری نداشت
که بر خاک غلتیده است
و در پنج دقیقه
نابود شده است.
بوق کارخانه صدا میزند
بازگشت به کار،
بسیاری برنمیگردند،
مانوئل نیز هم.
تو را به یاد میآورم، آماندا،
خیابان خیس،
دوان به سوی کارخانه،
جائیکه مانوئل کار میکرد.
بهزاد میگه :
من واقعا دلم لرزید ؛ بیچاره مانوئل . بیچاره اماندا . بیچاره ...
مردم اینور دنیا با مردم اونور دنیا چند تا تفاوت اساسی دارن. یکی از اصلی ترین تفاوتهاشون اینه که نمیفهمن جنگ یعنی چی ! دزدیده شدن و شکمجه شدن یعنی چی ! سانسور شدن یعنی چی ! محدود شدن یعنی چی !!! و این یعنی نمیفهمن - نه اینکه واسشون مهم نباشه - که مردم دارن سختی میکشن و شکنجه میشن و زیر شکنجه میمیرن .
ولی زندگی کردن واسه زندگی کردن همش بد نیست ، خیلی خوبیها هم داره . امیدوارم این آدمای خوب - باور کنید یا نه از ما خیلی بهتر و با فرهنگ ترن - بتونن درد مردمای دیگرو - نه با تجربه کردن بلکه با فکر کردن - لمس کنند.