Sunday, August 31, 2008

BRT


استادی جدایی اجباری زن و مرد در مکانهای عمومی را به جدایی حیوانات توی باغ وحش -در روز- در فصل جفتگیری تشبیه کرده بود و چه خجسته که این جداسازی در دومین روز دانشگاه من در سال ۷۵ رخ داد.

زمانی که {دکتر} قالیباف ؛ {سردار} قالیباف بود از دستپختشون خوردم ! و ایران هم که بودم با اینکه بزرگراههای جدید زیادی تو تهران دیدم ولی به نظرم همه چیز بهم ریخته تر بود.
سوار اتوبوسم که شدم بازهم جدا بود و پسری رو دیدم که برای همه خانمها بوس میفرستاد از همان جلو ! اینها میوه حیوان انگاشتن ایرانیان است ولی شنیدم تازگیها کمتر خانمها و آقایون رو از هم جدا میکنند تو اتوبوس.

فرخنده باشد این پیشرفت ملی اگر درست باشد

پینوشت: یاسر جان باور کن سعی میکنم راجع به ایران ننویسم ولی آخه بعضی وقتها راه نداره. بابا اتوبوس تندرو درست کردن آخه کجا میخواد بره؟ عکس رو نگاه کن داداش من

Saturday, August 30, 2008

امروز عصر

دلم -مامان- تو و بابا رو خیلی میخواد . جالبه که امروز توی کافی شاپ نشسته بودم و داشتم به این فکر میکردم که الان داری یه چای میگیری و میای میشینی پهلوم. تمام اون مدت یه لبخندی رو لبام بود و به اطرافم دقت نمیکردم.
همه پسر و دخترای جوون و پر شر و شور بودن و من تنها کسی بودم که تنها با لب تاپم ور میرفتم و آدمیزادی واسه ور رفتن دور و برم نبود. خلاصه کلی بهم خندیدن و راجع من سخن راندند. زبونشون رو نمیفهمیدم - همه چینی ژاپونی بودن -ولی از نگاهاشون فهمیدم که سوژه شدم وقتی به خودم اومدم.
آخرشم یکی از پسرا ازم پرسید که چمه! فکر کن ...
مجبور شدم تمام این قصه رو واسه کلی پسر و دختر چشم تنگ بگم . فکر کنم چندتاشون فکر کردن دیوونم البته که الکی میخندم

Tuesday, August 26, 2008

Courtesy


It was a woman
who drove me to drink,
and I never had the courtesy
to thank her for it
W. C. Fields

Thursday, August 21, 2008

For somebody I love


کس نمیداند کدامین روز می آید
کس نمیداند کدامین روز میمیرد

سال ۴۹ لیسانس داشت وقتی که بیشتر مردم ایران بیسواد بودند. از سال ۵۰ به انتخاب خودش رفت تلویزیون که یکی از بهترین سازمانهای ایران بود و هست .

اون یکی یه جوون شاد و دلزنده بود . از همون سال ۵۱ تو همون تلویزیون تو فروشگاه با هم کار میکردند .

از سال ۵۱ تا سال ۵۷ که سالهای شکوفایی اقتصادی ایران بود بیشترین درآمد و داشتن . دوستاشون آقای مهرداد و خانم صفابخش و آقا منزوی و آقای مدرکیان و خاله مینا و خاله شهلا و عمو شمس وآقای افشار و ... بودند.

معروف بود به کسی که نه سیگار کشیده و نه مشروب خورده . بارتی بازی نمیکرد و باج نمیداد .
اون یکی رو تو باکی رو سرش قسم میخوردند.

شش سال تو اون محیط بودند اون ۲ تا . گوشت کیلو ۷ تومن بود و میشد به عاشقی فکر کرد .

خودمونو با کسایی مقایسه نکنیم که نه تو باکی و صداقت به اونا میرسیم . نه به شرف و اعتقاد.

یکی کسیه که تو اون مملکت که سگ صاحابشو نمیشناسه هنوزم بعد از ۱۲ سال فاصله از آدمای تو تلویزیون جلو باش خم و راست میشن نه بخاطر قدرتش بلکه به خاطر عزت نفسش.
یکی کسیه که کاری رو میکنه که ۱۰ سال ۱۰۰ نفر آدم نتونستن بی زمینشو بریزن تو کشوری که ادعای مردسالاریش همه جا رو بر کرده.

دوست من! با شکم گشنه و با آدمایی که دور و بر من و شمان و با آدمایی که خودشونو نشون دادن با طرز رفتارشون و حرفایی که قبلا زدن به همراه نحوه زندگی که دارن نمیشه خوشبخت شد.

زندگی بول و شغل نیست . اگه بود آقای ع.م و ال... یا نار.. و ابو... یا ال.. و رض.. یا ... الان خوشبخت بودن.

زندگی رفاقت هم نیست ؛ اگه بود من و بویا و ال...و نست...ونیل... نسی...و بقیه الان کنار هم خوشبخت بودیم . هر چند بیشتر از بقیه با هم خوشبختیم.

زندگی جاده چالوس هم نیست ؛ اگه بود حم...الان خوشبخت تریم مرد دنیا بود.

زندگی هیچوقت ساکن نیست و از زندگی به سمت مرگ در حرکته . تو همه چیم این مفهوم هست . تو اون نقاشی که من سال ۷۱ کشیدم یا تو گیتار نصفه و نیمم تو نصفه شب که بخاطر نگران حال تو و اون ۲ تای دیگه میزنم. تو تو و تو من. بس با زندگی و مرگ بازی نکنیم که خودشون میاد به وقتش.

من و تو جوونیم . بیا اینجا و یه زندگی جدید رو شروع کن قبل از اینکه بچه به دست تو دادگاه به دنبال گرفتن طلاق بشی .

زمان چیزی نیست که بتونی از زندگی حذف کنیم . امیدوارم خانوادمون رو از بین نبری . کاری نکن که تو چشم دو نفر نگاه کنیم و ببینیم کسی دیگه تو چشاشون نیست .

ز

Sunday, August 10, 2008

ما به دشنام از تو راضی گشته​ایم



سرو سیمینا به صحرا می​روی
+++++ نیک بدعهدی که بی ما می​روی

کس بدین شوخی و رعنایی نرفت +++++ خود چنینی یا به عمدا می​روی

روی پنهان دارد از مردم پری +++++ تو پری روی آشکارا می​روی

گر تماشا می​کنی در خود نگر +++++ یا به خوشتر زین تماشا می​روی

می​نوازی بنده را یا می​کشی +++++ می​نشینی یک نفس یا می​روی

اندرونم با تو می​آید ولیک +++++ خائفم گر دست غوغا می​روی

ما خود اندر قید فرمان توایم +++++ تا کجا دیگر به یغما می​روی

جان نخواهد بردن از تو هیچ دل +++++ شهر بگرفتی به صحرا می​روی

گر قدم بر چشم من خواهی نهاد +++++ دیده بر ره می​نهم تا می​روی

ما به دشنام از تو راضی گشته​ایم +++++ وز دعای ما به سودا می​روی

گر چه آرام از دل ما می​رود +++++ همچنین می​رو که زیبا می​روی

دیده سعدی و دل همراه توست +++++ تا نپنداری که تنها می​روی

Saturday, August 09, 2008

It is in the sky now ...




ما مطرب عشقیم
در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست...
http://www.sunjoon.com/2008/08/sun_351.html

Tuesday, August 05, 2008

آرزو



دلم میخواد الان میرفتم خونه مادرجون و با آقابابا در حالیکه مادرجون داشت چایی میریخت سیبل جان و دید میزدیم . از آرزوهای محاله ولی حتی آرزوشم مزه میده