مدتی نبودم ... برگشتم
We may not be big, but we are SMALL
به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد***** *****"If you can't have what you like, you have to like what you have.*****
Tuesday, April 28, 2009
Tuesday, April 21, 2009
طی شد این عمر، تو دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند چونان باد دمان
همه تقصیر من است ، خودم میدانم...
که نکردم فکری ...
وتامل ننمودم روزی،
ساعتی
یا آنی،
کودکی رفت به بازی ،به فراغت ، به نشاط...
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است ،بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست!!! بایدش نالیـــدن!!
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن؟
هیچکس نیز نگفت:
زندگی چیست؟ چرا می آییم؟
بعد از این چند صباح،به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟
یک نفربانگ برآورد که او از هم اکنون باید،فکرفردابکند
دیگری آواداد که چو فردابشود،فکرفردابکند
سومی گفت:همانگونه که دیروزش رفت ... بگذرد امروزش،همچنین فردایش
پوچ و بس تند چونان باد دمان
همه تقصیر من است ، خودم میدانم...
که نکردم فکری ...
وتامل ننمودم روزی،
ساعتی
یا آنی،
کودکی رفت به بازی ،به فراغت ، به نشاط...
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است ،بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست!!! بایدش نالیـــدن!!
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن؟
هیچکس نیز نگفت:
زندگی چیست؟ چرا می آییم؟
بعد از این چند صباح،به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟
یک نفربانگ برآورد که او از هم اکنون باید،فکرفردابکند
دیگری آواداد که چو فردابشود،فکرفردابکند
سومی گفت:همانگونه که دیروزش رفت ... بگذرد امروزش،همچنین فردایش
Wednesday, April 15, 2009
از دریچه ام نگاه میکنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
...
بر جدار کلبه ام که زندگی است
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده اند
مردمان رهگذر:
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حرف در هم جنون
فروغ
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
...
بر جدار کلبه ام که زندگی است
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده اند
مردمان رهگذر:
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حرف در هم جنون
فروغ
Monday, April 13, 2009
Concierto de Aranjuez is in mind mind all the time ...
Sunday, April 12, 2009
Friday, April 10, 2009
آدمهایی رو که بی هیچ دلیلی زیر درخت پر از شکوفه می ایستند و با حوصله در حالیکه به صدای پرنده ها گوش میدند به درخت خیره میشند و دوست دارم
Thursday, April 09, 2009
تو اون کوه بلندی
که سر تا پا غروره
ازصبح تا شب تو گوشمه . با صدای تو . آرامش کامل رو بهم میرسونه وقتی یادآور میشم صدات و تو سرم
قشنگیش اینه که انرژی اون موقعها رو هم بهم بر میگردونه . دیگه احساس خستگی و ناراحتی نمیکنم .
که سر تا پا غروره
ازصبح تا شب تو گوشمه . با صدای تو . آرامش کامل رو بهم میرسونه وقتی یادآور میشم صدات و تو سرم
قشنگیش اینه که انرژی اون موقعها رو هم بهم بر میگردونه . دیگه احساس خستگی و ناراحتی نمیکنم .