Tuesday, April 21, 2009

طی شد این عمر، تو دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند چونان باد دمان
همه تقصیر من است ، خودم میدانم...
که نکردم فکری ...
وتامل ننمودم روزی،
ساعتی
یا آنی،

کودکی رفت به بازی ،به فراغت ، به نشاط...
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است ،بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست!!! بایدش نالیـــدن!!
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن؟
هیچکس نیز نگفت:
زندگی چیست؟ چرا می آییم؟
بعد از این چند صباح،به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟

یک نفربانگ برآورد که او از هم اکنون باید،فکرفردابکند
دیگری آواداد که چو فردابشود،فکرفردابکند
سومی گفت:همانگونه که دیروزش رفت ... بگذرد امروزش،همچنین فردایش

0 Comments:

Post a Comment

<< Home