Ne me quitte pas 

Je ne vais plus pleurer 

Je ne vais plus parler 

Je me cacherai la 

A te regarder 

Danser et sourire 

Et a t'écouter 

Chanter et puis rire 

Haven't forgotten you guys even one moment 

You are my best friends
Miss you so much

پوپولیدز

شب و ماه و تنهایی و قلیان

یاد دوستت دارم ها و پدربزرگ

 فراموشی اندیشه ام با سهراب که

در هوای دوگانگی ؛ تازگی چهره ها پژمرد

بیایید از سایه - روشن برویمُ

بر لب شبنم بایستیم

و اگر جای پایی دیدیم , مسافر کهن را از پی برویم

برگردیم  و نهراسیم , در ایوان آن روزگاران , نوشابه جادو سرکشیم

...

نزدیک ما شب بی دردیست , دوری کنیم

کنار ما ریشه بیشوری است , برکنیم

و نلرزیم , پا در لجن نهیم , مرداب را به تپش درآییم

...

برویم , برویم , و بیکرانی را زمزمه کنیم

برای دوست قدیمی

درود دوست قدیمی من

 میدونی ؛ من آدمی هستم که همیشه تصور میکنم. بچه تر که بودم خودم و جای پله میذاشتم وقت فوتبال یا همیشه 

توچال میرفتیم میشدم بز کوهی.اینروزا میشم یه نفر دیگه و از دید اون خودمو میبینم. خیلی برام جالبه.

و چقدر قشنگ گفتی. هم گرفتاریها رو و هم پیشرفتها . دوست داشتم میدونستم کیه که لذت چند ماه با هم بودن رو با   و اون کشیدم  انقدر خوب من رو شناخته ولی خب ؛ همینقدر که تو این سالها تو فکرت بودم کافیه

بازهم برام بنویس

ارادتمند