Wednesday, January 17, 2007

برای چارشنبه سوری



در مورد پست قبلی باید بگم که آی التس آکادمیک اینجانب را که بسیار زحمت برده بود، این اداره مهاجرت به هیچ انگاشته و فرمودند که باید جنرال یا سلپیپ را دوباره امتحان بدهم و آوردن خدا و پیغمبر این وسط بخاطر این بود که دوستانی با شرایط مساوی این افتخار نصیبشان نشده بود . قصیه چرا من و این حرفها ! مساله مهمی نیست ولی به فکر افتادم که در بسیاری از جهات زندگی هم این مساله رو میشه دید . البته در زمان نوشتن پست قاط زده بودم ! 250 دلار و که دیروز دادم آتیشم خوابید

===================

مساله جالب دیگه نوع زندگی آدمها و پیوستگی زمانی توع زندگی اونهاست . به این معنی که ما اسم کشوری که تو اون زندگی میکنیم میتونه جابهجا بشه یا اسمی که آدمها رو کارهای زوطمره زندگیشون میگذارند ولی اصل روش رندگی رو در مدت زمان زندگیشون حفظ میکنن . یادمه کلاس سولفژ میرفتیم و بیشتر مواقع من نت "دو" رو با صدای نت "سی" میخوندم و اگه میخواستم درستش کنم اونو به نت "لا"تغییر میدادم . البته من فاجعه ای در عالم موسیقی هستم . بیشتر دوستان حداکثر نت "سی" را یه "می" تغییر میدادند . بگذریم
به نظرم هرمان هسه در سیزارتا مقدس بودن و سختی تغییر مسیر زندگی رو زیبا ترسیم کرده ولی کسی که افکار این چنینی رو به چالش میکشه گابریل گارسیا مارکز هستش که تغییر در زندگی در نوشته هایش تغییری برگشت ناپذیر و پیوسته نیست . در کتابی که دوستش دارم بارها اتفاقات نمی افتد! مردم میمیرند ولی کسی نمیمیرد ! و دختران در تنهایی عاشق میشوند و تمام این اتفاقات از نظر زمانی گسسته اند . و در هر نقطه پیوسته زمانی میتوان گسستگی زندگی را لمس کرد
"ملکیادس یک روز بعد از ظهر ،گویی با شوقی ناگهانی، نورانی شد.سالها سال بعد، هنگامی که آرکادیو در مقابل جوخه آتش ایستاده بود، لرزشی را به خاطر آورد که یک روز، از گوش دادن به چند ورق از نوشتههای نامفهوم ملکیدیاس بر او مستولی شده بود"م

دلم برای چارشنبه سوری تنگ شده است

1 Comments:

At 17 January, 2007 20:02, Anonymous Anonymous said...

فقط آدرس را بده
من خودم آتششان می‌زنم

 

Post a Comment

<< Home