Saturday, December 22, 2007

من از شما نیستم


قربان من همانقدر یه جامعه ایرانی اینجا تعلق دارم که عربها در 1400 سال پیش به ایران . بلکه کمی کمتر !
نمیدانم ، یا اینها ایرانی نیستند ، یا من ! من هیچکس را نمیشناختم . هیچکس را حس نمیکردم . هیچکسی هم مرا . حتی نبودنم هم احساس نشد. بگذارید حس را بگویم . دختر ها میدانستند چه کسی را امشب باید به رختخواب خودشان ببرند . همین . همه از قبل نشان شده بوندند و بودن آدمهایی مانند من کاملا بی معنی بود آنجا بودنشان.
اصلا خودم را پایین نمیاورم . تمام مهمانی بخاطر همین بود. انسانهایی مانند من مفهومی نداشتند .
بی معنی بودن انسان هم به معنای فلسفی وهم به معنای منطقی احساس میشد.
شاید شما تحصیل کرده ، شاید پولدار و شاید خوشگل و خوشَتیپ بودید ، ولی من تعلقی به شما ندارم . حس من به شما حتی از حس من در اسکای ترین به اون غریبه چینی ، آمریکایی و دیگران هم کمتر و دورتر بود .

موفق باشید ... ولی من از شما نیستم
ممنون میلاد و فرهاد عزیز و ببخشید که بی خداحافظی رفتم . حالم داشت بهم میخورد
امیدوارم 120 سال زنده باشید
بهزاد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home