Saturday, December 15, 2007

بدون شرح کامل

چیز غریبی نیست . هر دفعه فیلم "کرش" رو میبینم تا به جایی که " دختر بویراحمدی " رو میخونه میرسم . صبر میکنم و فکر میکنم . شدم مث بچگی دون کورلیونه !
حتی اگه دنیام نیاد ، من تا آخرش میرم .
آدما زنده میشن . من که دیدمش . امروز به فکر مادرجون و اقا بابا بودم . یادشون بخیر . صدای آدما حتی از اسمونم میرسه . مقصودم ازردن و گریه انداختی شماها نیست . خوبه که آدم به یاد عزیزا باشه .
خوشحالم که شماها رو دارم . امروز داشتم فکر میکردن که تنهام ولی خندم گرفت . هیچ کسی رو پیدا نمیکنم که باباش هر روز بهش زنگ زده باشه . من تنها نیستم . چون هیچ کسی رو نمیشناسم که آقابابا و مادرجونش حتی بعد از مرگشون هواشو داشته باشن . شاهیناش هی پر بکشن و بتونه صدای قشنگ آقابابا و مادرجون مهربونشو که امید دارم همیشه سالم باشن بشنوه .


0 Comments:

Post a Comment

<< Home