Saturday, November 25, 2006

قصه سینما رفتن من

همین الان رسیدم خونه ! ساعت 3:13 دقیقه هستش و 2 ساعت از داون تاون تو راه بودم تا برسم خونه
جالب بود امروز هم . از اون موقعهایی که میگی روزی بود خاطره انگیز
صبح ساعت 8 سر کار بودم تا ساعت 4 که رفتم ورزش . نمیدونم که خوب کاریه که یه پروزه دیگه بگیرم و این کارمو 1-2 ماه معطل کنم یا نه ! دارم روش فکر میکنم
ساعت 9:45 بود که مهدی جان زنگ زد و رفتم جمز باند جدید دیدم . البته با بابا حرف زدم و گفتم که دارم میرم . ساعت 1 و خورده ای تموم شد و تا الان تو راه بودم ! ونکووره دیگه
خلاصه روز پر کاری بود. الانم یه چای دبش دارم و با شکلات دارم نوش جان میکنم
راستی بافتنی مامان خیلی حال داد . تو برف قدم میزدم و حال میکردم .
تو مدت 30-40 دقیقه ای که واسه اتوبوس وایساده بوم به آ دمایی که بودن خیلی فکر کردم . به حرفایی که به هم میزنن و به رفتاری که دارن
جالب بود واسم . تو پست بعدیم از اونا و از فیلم مینویسم

1 Comments:

At 25 November, 2006 20:56, Anonymous Anonymous said...

به نظر من که خوب نیست همین را ادامه بده :ي

 

Post a Comment

<< Home