Saturday, April 30, 2011

با صدای داریوش عالیه

این روزا «گوزن»‌و سر نمی‌بُرن
می‌شکنن شاخش‌و میفرستن تو باغ
این روزا طاقو نمیریزن سرش
سر گله‌شون‌و میکوبن به طاق

آخر نمایشا عوض شده
همه نقش همو بازی میکُن
اونایی که چشمشون به «قدرت»ه
همپیالههاشو راضی میکُن

نمیدونم اگه برگردیم عقب
دل «طوقی» واسه کی پر میزنه؟
اگه «فرمون»‌و یه شب دوره کنن،
چندتا چاقو پشت «قیصر» میزنه؟

نمیدونم اگه برگردیم عقب
«داشآکل» به عشق کی سر می‌کُنه؟
اگه «رستم»‌و ببینه روی خاک
پشتشو بازم به خنجر می‌کُنه؟

پای روضه‌ی خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگی‌یه
دورهای که عاقلاش زنجیرین
«سوتهدل» شدن یه دیوونگی‌یه

این روزا دورهی غیرت‌‌کُشی‌یه
کی میدونه «قیصر» اینروزا کجاست؟
بُکشی و نکُشی، میکُشنت!
اینجا بازارچهی «آبمنگول‌»یهاست.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home