Sunday, October 03, 2010

Dust


کنار ساحل اقیانوس آرام با دوستم نشسته بودم و فکر میکردم. دستم آکاردون میزد و میخوند ... با اکراینی.
با من هم حرف میزد. آخ! چقدر پر معنی.
نمیفهمیدم که چی میگه ولی درکش میکردم. همونجا باهاش دوست شده بودم و ازش خواسنه بودم راجع به شما شعر بخونه .
از مادرش خوند.
خلاصه برای دومین روز پیاپی آفتاب رو دیدم که خودش رو از ما پوشوند و اومد سراغ شما ...

1 Comments:

At 08 October, 2010 06:47, Blogger iranianemo said...

سلام
www.seeemo.blogspot.com
اگر وست داشتي بااسم
emopixلينكم كن
منتظرتم
باي

 

Post a Comment

<< Home