اداری نشوید
پدرم گفت اداری نشوید
اسب وابسته به گاری نشوید
در ادارات کسی کس نشود
تا که وابسته به ناکس نشود
شد فراموش چو حرف پدرم
تا بناگوش کله رفت سرم
کارمندی چو مرا شد پیشه
تیشه عمر زدم بر ریشه
سوختم شعله شدم دود شدم
بعد خاکستر و نابود شدم
پسرم حرف پدر را بشنو
تو به راهی که پدر رفت نرو
"نراقی"
0 Comments:
Post a Comment
<< Home