Wednesday, August 12, 2009

امید

ناامیدیم ولی پر از امید. می دانیم که این بار می شود. نه مثل سی سال قبل نه مثل صد سال قبل. انگار یک حسی به ما نوید می دهد که این بار رنگ و بویی دیگر است. این بار ماییم. خود ایرانیم. نه متمسک به رهبری مقتدر که بعد از پیروزی بر ما اقتدار یابد و صدایمان را در گلو بشکند. نه متوسل به مذهبی که با نام خدای آن در سوله های سی متری شصت نفرمان را ایستاده بفشارند و نوبتی قربه الی الله سینه هایمان را بشکافند. نه امیدوار به جریانی که برای رسیدن به اهداف خود ما را قربانی خود کند. اینک ماییم. خود ایرانیم. از متن جامعه. منم، تویی و میلیونها من و تو.
نترس که من شبها به امید صدای تو جرات می یابم، هرچند نمی بینمت. هرچند نمی بینیم. ناامیدیم ولی پر از امید. خسته ایم ولی پر از نشاط. می خوانمت در سطور وبلاگها و نوشته ها. می شنوم صدایت را در صدای بوقهای ممتد ماشینها که به خشم و اعتراض به دیدن گاردهای ویژه میدان ونک بلند شده اند. من نیز یکی از آنهایم، تو نیز یکی از آنهایی. می دانم که هستی و منتظر می مانم تا روزی که نقابهای سبزمان را بگشاییم و لبخند شادی و پیروزی را به یکدیگر هدیه بدهیم. ایران از آنِ ماست، صبر کن و زنده بمان تا سبزش کنیم و آباد

Thanks to S.A.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home