گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپای
در نوشته های پیشین گفتم که با یکی از دوستان جلسه ُچنین گفت زرتشت ُخوانی داریم. دوستم کانادایی است و دوستدار زرتشت و فرهنگ ایرانی. امروز از من درخواست کرد که یکی از آهنگهای پاپ ایرانی رو که فلسفه شرق رو توش میشه دید براش بگذارم و ترجمه کنم . جواب این سوال برای موسیقی سنتی راحت تر بود ولی دوستم هنور به صدای سنتور و کمانچه خو نگرفته ! من آهنگ ُحادثه ُ داریوش را براش گذاشتم .
عاشق این آهنگ شده و ازم گرفتش تا حفظش کنه
!
!
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش+++++++++++ هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است ++++++++هر چشمه سرابی است که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است ++++++ نقش تن ماری است که در خواب کمین است
...
گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا +++++++ گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپای
گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست +++++ گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
هر منزل این راه بیابان هلاک است ++++++++هر چشمه سرابی است که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است ++++++ نقش تن ماری است که در خواب کمین است
...
گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا +++++++ گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپای
گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست +++++ گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
پینوشت : در ضمن بهم گفت اگه شبیه داریوش بودم ُ دوست پسرش رو ول میکرد و باهام ازدواج میکرد! ُ و اینکه کریسمس فردادم پیشمه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home