واقعا حیف
جعبه گذشته ها رو که باز میکنی میبینی مشکل اینجاست که معمولا جای چیزای مهم رو مسایل بی اهمیت میگیرند . جای عشق و بدن ُ, جای کار و بول , جای دوستی رو قدرت ... حیف
حرمت نگه دار...دلم
گلم
که این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است
میراث من
نه به قید قرعه
نه به حکم عرف
یک جا سند زدم همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهروموم شده با آتش سیگار متبرک ملعون
....
کتیبه خوان خطوط قبایل دور
....
پس گریه کن مرا به طراوت
به دلی که می گریست
بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخش
و آواز می خواند ریاضیات را
...
این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است
میراث من
حکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحورش کرد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home