Saturday, April 07, 2007

پیری؟


قضیه ای بس عجیب است به مکتب رفتن ما که حتی دوستان نزدیک هم انگشت به دهان میمانند از این بی سروسامانی!
رانندگی عجیب و غریب و گرفتار آمدن ما و صبحانه مفصل با رومیت عزیز بماند که باعث تعجب کل دوستان گرامی گردید.
در هر صورت از سیگی سابق عزیز که موجبات گردهمایی دوستان قدیم و جدید را بر گردن نهاده بود سپاس فراوان داریم. از حدیث های حاج فرزاد ونکووری نکاتی چند آموختیم که امیدواریم خدا در همین دنیا اجرش را نثارش نماید .

بماند ...

نمیدانیم این سفر به کجا میرود که بس ناخشنود گشتیم از نتیجه امتحانات اخیر.
و نمیدانیم اثرات پیری است که ما را در برگرفته یا بی سامانی مفرط که هم در درس عقب گرد عمیق داریم و هم در رابطه با دوستان مشکلات فراوان .
خواجه امشب از طبقه 24 آتشی برافروخت و علامت داد که زمان شاخت و پرداخت شامی دیگر رسیده که قسمت نبود ملخی دیگر از بحر این کافران به شکم مبارک راهی سازیم و در عوض با دیگر دوستان در رابین قرمز! به لهو و لعب مشغول گشتی.
عمرت دراز و زمانت شاد خواجه که موجب سرافرازی و خوشنودی همه دوستان و دشمنانی.

شب خوش



1 Comments:

At 08 April, 2007 13:59, Anonymous Anonymous said...

سفرت به سلامت هر جا می‌ری

 

Post a Comment

<< Home