دوستی های نسبی
بالاخره امتحانای لعنتی تموم شدن . این گذشتن از یه مرحلهای به یک مرحله دیگه هستش . از اوم مرحله هایی که تو زندگی من کم پیش نمیاد ! شاید خیلیم بد نباشه که نمیدونم این مرحله هایی که رد میکنم به سمت بهتر شدن هیتن یا نه
کتاب" سیزارتا" رو خوندین ؟احساس عجیبی دارم که مثل "سدهرتا" شدم
دلم هوای قدیما رو کرده
راستی امشب به یه نکته مهم دقت کردم . من تو کانادا همه دوستام نسبی هستن به این معنی که هیچ دوستی ندارم که بگم "این دوستمه!" جالبه برای خودم که ترسی که از آدما پیدا کردم منو تو یه حاشیه گذاشته
جای شمام خالی آهنگ عسل بانو رو بعد از مدتها بلند میخونم و میخوام فیلمی ببینم و آبجویی بزنم و آرزوی خوشبختی کنم برای همه
2 Comments:
ببينم مگه تو دنيا چيز مطلقی هم وجود داره که می گی دوستی های اينجا نسبيه؟ البته من منظورت رو فهميدم کلا چی می خوای بگی.
نه نمیخوام انیشتن عزیزمو ببرم زیر سوال ولی ... خودت گرفتی دیگه
Post a Comment
<< Home