Friday, January 07, 2011

جواب استاد شجریان به شاعر دربار

خاک پای ملت ایران - محمد رضا شجریان

گم نخواهد شد صدای ِ ناز من چونکه از دل می رسد آواز من

این نه آواز من و ساز من است این صدای سالهای میهن است

ربنا خواندم که ملت روزه بود روزه ی دل بود و غمها می فزود

من صدای شادی این مردمم من خود آزادی این مردمم

حیف عمری را که جهل آمد پدید حیف ملت رنگ آزادی ندید

من نه پیرم آنچه را گفتی حسود پیر راهم دان به هر بود و نبود

مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی

تاج را قدرش شناسی بی خرد ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟

ملتی را گر ندیدی . مرده ای چوب رب را بی صدا تو خورده ای

این نشان است تا روی رو به زوال هرکه شد خارج ز مرز اهتدال

قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟ او که هجرت کرد از رفته بر او

سایه خورشید است در این آسمان گرچه گفته است او مرا آوازه خوان

خانه ی من شد دل پیر و جوان معبد عشاق دل شد آستان

من غرور خود ز ملت یافتم نی به زر یا زور قدری یافتم

ناز را بازار ملت می خرد ملتی نامم به عزت می برد

من اگر خاشاک باشم بهتر است بهتر از آنکس که مخدوم زر است

خادمش افسوس نادان است و بس کی شناسد فرق زر با جمله خس

من اگر پیرم ولی مستغنیم بی نیاز احترامم ،دون نیم

گوشه گوشه ،نام من آواز شد آگهی شعرت به کین ،همساز شد

جاهلا! زین بیش تو یاوه مگو رو ره عشق مرا ای دل بپو

0 Comments:

Post a Comment

<< Home