Friday, April 23, 2010

فردا هم

باید دید که چقدر دوام میاریم. چقدر میتونیم از انرژی خودمون به دیگران بدیم. تونی میگه باید پول در آورد. پولم خوبه ولی با پولی که در میاریم زندگی رو میگذرونیم و با انرژی که میدیم زندگی میکنیم ...
نمیشه گذشت به آسونی از دوستانی که رفتند

بمیرید ٍ بمیرید
از این عشق که مردید
همه روح پذیرید

باید همه با هم باشیم . هنوز هم ... فردا هم

1 Comments:

At 08 May, 2010 15:01, Anonymous فریدون said...

این رو امروز صبح نوشتم

گاهی‌ اولین ستاره غروبی که سؤ سؤ زدنت از باغچه بنفشه خانه ما زیباتر است. گاهی باغچه بنفشه‌هایی‌ با آن همه اشاره نازک و وسعت رنگ. گاهی کنجکاوی پرنده بزرگی‌ هستی‌ که در چند قدمی‌‌ام به زمین مینشینی و بی‌ هراس و خیره نگاهم میکنی‌. گاهی انگشت اشاره کودک مو سرخی میشوی که بی‌ وقفه کلید ۱۱ آسانسوری را فشار میدهد. گاهی باد خنک اول شب میشوی و به بازو‌های لخت من میپیچی. گاهی برق سرخ شرابی، و گاهی فشار انگشتان مردی که نمیشناسمش بر دنده‌هایم که تسلیمم میکنی‌. گاهی صدای خنده‌های همسایه هستی‌ و گاهی بوی سنگین و بنفش نرم کننده موهایم که در فضای داغ و خیس و دم کرده حمام میپیچی. گاهی رطوبت لب‌ها و کنجکاوی دست‌هایی‌ میشوی که تمام طول شب وجودم را میکاوند و گاهی آسمان نارنجی و پر تلاطم صبح قبل از آنکه آفتاب بتابد. تو پرواز همه پرنده‌ هایی‌، نفس همه باد ها، بوی همه گل ها، خنده همه آدم ها، موج همه دریا ها، اوج همه کوه ها. تو زیبایی‌ تمام چیز‌هایی‌ هستی‌ که طولانیتر در این جهان بوده اند و به حضور تو آغشته ترند. تو تمام علت‌های جهانی‌. تو تنها نوری، تنها روشنایی‌ جهان. تو فقط تویی و غیر از تو هیچ نیست. امروز صبح خودم را دیدم که آغشته به تو و زیباترین در جهان بودم.

 

Post a Comment

<< Home