Sunday, February 22, 2009

امروز با حال و هوای بارانی کلی گردش کردم و تو تمام مدت لبخند بامزه ای رو لبم بود . یاد آبجوهایی افتاده بودم که با مجید به صورت یخ در بهشت تو قوریای رستوران باز جلوی توانیر میزدیم .
جالبه که هیچ فکر دیگری نمیکردم . فقط همین خاطره رو بارها و بارها مرور میکردم و میخندیدم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home